امام موسی الکاظم ع و امام علی النقی الهادی ع



امام کاظم (ع)

1. حضرت امام موسی بن جعفر ( ع ) 
2. صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت 
3. امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه 
4. زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )
5. صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( ع )


حضرت امام موسی بن جعفر ( ع ) 
نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنیه آن امام " ابوالحسن " و " ابوابراهیم " است .

شیعیان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت داده اند . تولد امام موسی  کاظم ( ع ) روز یکشنبه

هفتم ماه صفر سال 128هجری در " ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع )

مقارن بود با سالهای  آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون

که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسی  کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصیت

پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و

اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولی عصر (عج ).

صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت 
حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود .

بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی  تابناک داشت .

امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسی بن جعفر

از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود .

بدره های ( کیسه های ) سیصد دیناری و چهارصد دیناری  و دو هزار دیناری می آورد و بر ناتوانان و

نیازمندان تقسیم می کرد . از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع )

) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش می کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و

بخشندگی خود لباس خشن بر تن می کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسیار خشن پوش و روستایی

 لباس بود " و این خود نشان دیگری است از بلندی  روح و صفای باطن و بی اعتنایی آن امام به زرق و

برقهای  گول زننده دنیا . امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه

و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک می کرد .

برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به

کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجید

انس زیادی داشت . قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت می کرد . آن چنان که مردم در اطراف

خانه آن حضرت گرد می آمدند و از روی  شوق و رقت گریه می کردند . بدخواهانی بودند که آن

حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد می گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان

می راندند ، ولی  آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو می شد ، و حتی  گاهی با احسان

آنها را به صلاح می آورد ، و تنبیه می فرمود . تاریخ ، برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است

. لقب " کاظم " از همین جا پیدا شد . کاظم یعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . این رفتار در برابر

کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی  یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از

ادب دست می زدند . رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان

عصمت و اهل بیت ( ع ) را روشن می ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان

و خلیفه ستمگری - پیش می آمد ، امام کاظم ( ع ) می فرمود : " قل الحق و لو کان فیه هلاکک "

یعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است

که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی  - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود

. با فقرا می نشست و از بینوایان دلجویی می کرد . بنده را با آزاد مساوی می دانست و می فرمود

همه ، فرزندان آدم و آفریده های خدائیم . از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : " او

را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب

شده است . براستی  امام موسی بن جعفر ( ع ) فقیهی  دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود "

. محمد بن نعمان نیز می گوید : " موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که می جوشید و

می خروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند " .

امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه 
نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پیش از آن در زمان

امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نیز به پیروی

از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و

حقایق مکتب جعفری آشنا گردند ، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند .

خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیاده روی در عیش و عشرت ، همیشه درصدد نابودی

 بنی  هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد

کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی  کوتاه نمایند . اینان برای اجراء این مقصود پلید

کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب

جعفری  ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند . بدین طریق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی

 هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایه ریزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست یابی

  به قدرت - از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند

. در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت

موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسیاری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و

حق طلبان اهل بیت پیامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند . این بزرگان

برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی  از منکر ، به پا می خاستند و سرانجام

با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند ، و جانهای خفته را بیدار می کردند

. طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمی آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش

جاوید می نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور می ساختند " .

در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانیقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه

بنی امیه را پیش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری  کردند .

داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی  پیش آمد . علت بروز این واقعه این بود که "

حسین بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و

از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود ، به یاری عده ای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری

" عبدالعزیز عمری " که مسلط بر مدینه شده بود ، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص

در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع

را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نیز اسیر کردند . مسعودی می نویسد

: بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید . سیاهکاریهای بنی  عباس منحصر

به این واقعه نبود . این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارهای  و میان ستونها گچ گرفتند ، و

صدها تن را نیز در تاریکی  زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه این همه جنایتها

را زیر پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام می دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع )

را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای  بسیار ، آرامشی نبود .

امام به روشنی می دید که خلفای  ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانی اند

. امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند

تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهچالهای بغداد - در غل و زنجیر - به سر می برد .

امام موسی  بن جعفر ( ع ) بی آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بیمی بدل راه دهد به

خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی می کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت

نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدینه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه

و کنار خانه امام ( ع ) می گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام ( ع )

سخت بیمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) می گفت : " می ترسم

فتنه ای بر پا کند که خونها ریخته شود " و پیداست که این " قیامهای مقدس " را که سادات

علوی و شیعیان خاص رهبری می کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از

نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق " فتنه " نامیده می شد . از سوی دیگر این بیان

هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران

غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) می گوید : " آیا مرا از خروج خویش در ایمنی

قرار می دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و یاران و

شیعیانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود

که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم ( وزیر ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت

موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند . سخن چینان دستگاه از

علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی

دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه ( تقیه ) که در مواردی ، برای رد گمی

حیله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک

شیعیان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان

پای فشارد - بی آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئی هائی

  که اطرافیان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه .

به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای

 امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از این جهت ، نگران شد .

وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم ( ص ) را زیارت کرد ، تصمیم بر جلب و دستگیری

امام ( ع ) یعنی فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله

، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب می کرد : " ببار که هر کجا بباری  در کشور

من باریده ای و به آفتاب می گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است !

" آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند ،

دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند ،

تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا یأس بر مردمان چیره شود و

به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام ( ع )

بی خبر بمانند . و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از یارانی که -

گمان می کرد - همیشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد می ترسید ، این یاران با وفا - در چنین

هنگامی - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند . این بود که با خارج کردن

دو کجاوه از دو دروازه شهر ، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام ( ع )

را فریبکارانه و با احتیاطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنین

احتیاطها و مراقبتهایی  از مدینه تبعید کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع )

را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت

، یک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی  کند ، پس از یک سال والی بصره را به قتل

امام ( ع ) مأمور کرد . عیسی  از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به

بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود .

در این مدت و در این زندان امام ( ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود

هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست . باری ،

چندین سال امام ( ع ) از این زندان به آن زندان انتقال می یافت . در زندانهای تاریک و

سیاهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود ( الله ) راز و

نیاز می کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری

 می نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست

مردی  ستمکار به نام " سندی  بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهید شد

. شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت

و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع )

مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ، اما حقیقت هرگز پنهان نمی ماند .

بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان

آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گردید ، و شهر " کاظمین

" از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .

زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع ) 
تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( ع ) روشن نیست . بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر

شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را می خریدند و آزاد کرده یا عقد می بستند .

نخستین زوجه آن حضرت " تکتم " یا " حمیده " یا " نجمه " دارای  تقوا و فضیلت بوده و زنی

 بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان

حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت

علی بن موسی  الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .

حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است . حضرت محمد بن موسی

 نیز که در شیراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون می باشد .

از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی

با عظمت دارد . سایر اولاد و سادات موسوی هریک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ،

که در گوشه و کنار ایران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گردیده اند ، روحشان شاد باد .

صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( ع ) 
موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد .

حضرت موسی  بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و

فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین

و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به

درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : " اللهم انی أسألک الراحة

عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در

آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی  بن جعفر ( ع )

بسیار به سراغ فقرا می رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به

فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس

مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی

 به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب

" زین المجتهدین " داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ،

شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای  مدینه دانستند چه کسی

 شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می آمده است .

 امام هادی (ع)

1.حضرت امام علی النقی الهادی  (ع ) 
2. اصحاب و یاران امام دهم (ع )
3. صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع )
4.شهادت امام هادی (ع )
5. زن و فرزندان امام هادی  (ع )

حضرت امام علی النقی الهادی  (ع ) 
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی  النقی  (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری 

نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست

کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ،

و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی

 - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود .

حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و

دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام

و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر

گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع )

در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی 

نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت

- یعنی  متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت . به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی

 مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای

خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت

را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و

خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود

که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه

می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی

دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند . و نیز " مورخان و

محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت

، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد

( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است

" . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه

علیه دستگاه جبار عباسی است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق(ع )

و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر

یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری

 و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع )

به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان

امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا

می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی

 دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد . با این

همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله

ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای

 فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری  خلافت به

حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و

این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته

هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود .

دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری

 از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند . بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی

  نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز

حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  حضرت هادی (ع ) را در

نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی

 امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی  از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را -

بیست سال - نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن

هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن

ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد

، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی  متوکل نسبت به او توجهی

 ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت :

به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک

داشت به نام وصیف ترکی . او نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند

. همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل

به خود لرزید و هراسی  ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن

هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام

در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر

هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین

هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا

در نظر گرفته شده بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟

یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به

دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور

داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن

این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع )

بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن

مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص )

تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود .

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  به سزا داشت

. روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد

اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح

بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد

شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر

جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی  حاصل می شود . چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت

. مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد .

اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی

  در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت

فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان

جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی

 به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست . آن

مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه

دیگری  سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر

شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را

سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و

کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد

و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود . با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت

هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری  بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان

و سخن چینان نیز در این امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی

بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ،

از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان

او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد . این قبیل مراقبتها پیوسته

- در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : "

متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد

که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی

روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل

" مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام )

را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از

پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ،

و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت

او اراده خروج بر او نمایند " . در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به

صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت

بر حوادث زندگی  امام و رفت و آمدهایی  که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از

جمله : " حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد

- که حرم مطهر وی  در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این

نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

اصحاب و یاران امام دهم (ع ) 
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی  چون " علی بن جعفر میناوی

" که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت

که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه

عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه

شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان

سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا

فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی  (ع ) ؟ ابن

سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه

جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ

بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و

آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان

سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان

ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین

امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم

حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش

به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از

اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و

یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای

مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان

خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه

مردی از شیعیان مخفی  شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت

داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر

زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است

. او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح

و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی  می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام

، به نوعی  برای این کار مأموریت داشته است . زیرا که نمی شود کسی با این قدر و

منزلت و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست بودن

آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال او ، به ویژه اعمال

اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به این رضایت تصریح

شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع ) 
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ

و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار

می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد

می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند . خلفایی که

در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به

جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت

هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی  خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به

خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و

تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع )

در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته

به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای  بود

خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر

می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این

حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .

شهادت امام هادی  (ع ) 
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسیله زهر به شهادت رسید .

در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود . معتمد

عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای  حق شد

و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی

 و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی  (ع ) 
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است .

1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و

امامت است ) . 2 - حسین . 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ،

جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری  گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل

خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد . 4 - جعفر

. 5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .