سرآغاز سخن

سرآغاز- بسم الله الرحمن الرحیم - حمد و سپاس بى کران بر آن حقیقت لایزال که اکسیر محبت را در دل هر ذره نهاده و از فیض وجود آن ، کران تا کران هستى را به هیجان و شور انداخت . شوق لقایش در سرتاسر وجود، مشهود ٬ عشق به جمالش در همه ذرات هستى محسوس ، آسمان و زمین و دره و دشت با تمام بزرگى در مقابلش ذلیل و اشجار و احجار و بحار در برابر عظمتش خرد و حقیر.

و درود بى پایان بر سلاله عالم وجود، حضرت ختمى مرتبت که اساس عالم آفرینش است و سرمایه جهان دانش که حضرت اقدسش خطاب به او فرمود:
((لولاک لما خلقت الافلاک )).(2)
و صلوات بى انتها و تحیات لایتناهى بر اختران آسمان ولایت و شُهب ثاقبه سماوات امامت ، سیما حضرت خاتم الاولیاء والاوصیاء، صاحب العصر و الزمان حجة بن الحسن المهدى روحى و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
اما بعد: بیان حمد و تسبیح موجودات و نطق زمین و سماوات اگر چه در خور این مقال کوتاه و بیان مختصر، خصوصا از این ذره بى مقدار نیست ، لیکن
آب دریا را اگر نتوان کشید ... پس بقدر تشنگى باید چشید
التفات به سراى ملکوت و توجه به عالم غیب و شهود و اندیشه در تسبیح ذرات عالم وجود، از حیوان و نبات و جماد، مایه تنبه دل و توجه خاطر به سوى هستى لایزال مى شود که این خود، آدمى را سرخوش و اهل معنى را به وجدى دو چندان مى آورد، راه کمال را بر آدمى مى گشاید و تشنه را از زلال چهره حقیقت سیراب مى کند.

توجه به جهانى که سرتاسر ذراتش به حمد و تسبیح حق تعالى مشغول و هیچ ذره اى از آن ، از توجه به آن حقیقت بى همتا روى گردان نیست موجب تنبیه بى خبران و هشیارى غافلان است و این خود نفعى عمیم و بهره اى بس عظیم در باب سعادت و کمال آدمى است .

سراسر عالم هستى شب و روز ... به تسبیح و به تهلیلند با سوز
شنیدم کوه و دشت و سرو صحرا ... همه اجزاى عالم ، پست و والا
مدام اندر پى تسبیح سبحان ... به ذکر او شدیم دایم غزل خوان
همه ذرات عالم در نمازند ... به درگاه خداى بى نیازند
همه ذرات عالم در سجودند ... ز عشق او به درگاهش غنودند
هر آنچه برگرفته نام موجود ... نه سر برتافته از ذکر معبود
و (ان من شیى ء) از قرآن بخوانید ... که تا تسبیح موجودات دانید
نباشد هر کسى را فهم تسبیح     ... که غافل دور ماند از همچو تفریح
همه آگاه از تسبیح خویشند ... سراسر خرم از این رسم و کیش اند
اگر کور و کرى اى جان تو امروز ... نبینى ، نشنوى غوغاى جان سوز
اگر گوش دلت را باز کردند ... به گوش سر، ترا همراز کردند
چو چشم دل به عالم باز باشد ... دگر چشم سرت هم ، باز باشد
طلب کردند اصحاب پیمبر(ص ) ... شنیدن ، این سخن با گوش این سر
پیمبر(ص ) گوششان را باز بنمود ... پس آن تسبیح هم آواز بنمود
اگر ادراک کردى این معما ... به تسبیح آى ، نک ، بى چون و اما
بیا ما نیز همچون جمله ذرات ... به ذکر حق گذر بنموده اوقات
که حیف است این جهان دایم بتسبیح ... ولى ما دور از تحمید و تسبیح
به غفلت روز و شب را سر نمودیم ... کلاه جهل را بر سر نمودیم
الهى چشم ما را باز بنما ... به جمع عارفان دمساز بنما

زهى سعادت دلى را که لختى به عالم غیب رو کند و دمى را در آن دریاى لایزال عشق ذرات و موجودات ، غوطه ور شود و در بستر آرام ((یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ))(5) ساعتى بیاساید.
لاجرم از این رهگذر مطالب علمى و حقایق برهانى نیز بکار آید که برخى برهان جویند و برخى شهود، عده اى سخن از اسماء و صفات گویند و گروهى از ذات حضرت معبود.

، سجده و خضوع اشیاء در برابر خالق هستى نیز مورد بحث قرار مى گیرد، امید آنکه اهل دل را از این رساله بهره اى حاصل آید انشاءالله .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد