ب - با شناخت عقل است که به شیوه صحیح شناخت، طبیعتروحى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى انسان و بسیارى از حقایقمهم دست مىیابیم.
زیرا نظر درست در زمینه شناخت عقل قاعدهاستوارى براى علم و راههاى کسب آن را در اختیار ما مىنهد، زیراعقل همان پیشینههایى است که با ایمان بدانها حجّتى قوى بر درستىمدرکات و درپى آن اندیشهها و استنباطهاى خود مىیابیم و درصورتى که بدان ایمان نیاوریم باید قاعده جایگزین آن را از احساسوخیالى بدانیم که در مسائل فوق بدان تکیه کنیم چنانچه نظر درستدر زمینه شناخت عقل، نفیاً یا اثباتاً تعریفى عمیقتر از واقعیّتوجودمان در اختیارمان مىنهد که آیا وجود ما داراى ارزشهاىوالاست یا چیزى جز مادهاى بىارزش نیست و با شناخت خودمىتوانیم دیگران را بشناسیم و بدین ترتیب پایههاى صحیحجامعهشناسى، اقتصاد و سیاست را بنیان نهیم.
ج - امروزه هیچکس یافت نمىشود که وجود عقل را انکار کند یاراضى بدان باشد که او را دیوانه خوانند ولى نظریات در پاسخ به اینسؤال: عقل چیست؟ با یکدیگر اختلاف جدّى دارند.
مقصود ما از "عقل" همان امرى است که ما را به سوى "حق،خیر و جمال" هدایت مىکند و ما را بدان فرمان مىدهد و امتناعتناقض و امکان اوج گرفتن، و.. را براى ما مکشوف مىدارد.
گروهى "عقل" را تنها انجام کار "خوب" مىدانند و به آنچه دروراى آن است: "نورى که خیر را کشف مىکند و بدان فرا مىخواند"ایمان ندارند.
گروهى نیز به عاملى که خیر را کشف مىکند و بدان فرا مىخواندمعتقدند و آن را اصیل و فطرى انسان مىشمارند لکن این عامل راجداى از طبیعت انسان و متفاوت با آن نمىدانند، بلکه مدّعىهستند که این عامل از ذات انسان است خواه ذاتش همان روح باشدیا جسم. در هر صورت این عامل ذاتى اوست.
پس از بیان این حقایق مقدّماتى شایسته است نظر اسلام پیرامونعقل را در چند مورد نیز خلاصه کنیم:
1 - شناخت هر چیز با عقل صورت مىگیرد و شناخت عقل تنها باخود عقل شدنى است.
2 - عقل نور یا انرژى است که به انسان عطا شده بنابراین نه از ذاتنفس است و نه از خارج کسب مىشود.
3 - صحّت علوم بشرى بسته به تسلیم شدن در برابر عقل استولذا شناخت عقل آغاز ارزشگذارى صحیح همه علوم مىباشد.
4 - شناخت خیر و شرّ بر عقل استوار است و دعوت به خیر ازعقل بر مىخیزد و کسى که به خیر عمل نکند عقلى ندارد.
5 - شناخت، نخست تربیت و سپس تعلیم است.