معرفی و تفسیر یک موجود از موجودات جهان در گرو شناخت کل نظام هستی است زیرا نظام هستی به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته و در حال حرکت به سوی کمال مطرح است. نظام هستی، نظام احسن و اکمل است ولی هیچ موجودی را نباید جدای از کل آفرینش تفسیر کرد. مسأله جنسیت در نظام هستی، سریان دارد، ذکوریت و انوثیت مخصوص انسان نیست؛ بلکه در تمامی موجودات آفرینش حتی جمادات، گیاهان، حیوانات وجود دارد. اتمها و الکترونها نیز بر گرد هسته مرکزی با همان خصوصیت جنسیت و زوجیت میچرخند. زن نیز مانند مرد میتواند مراحل عالیه کمال را طی کند. جایگاه زن در منطق وحی، بسیار بلند و بالاست و در قرآن از آفرینش زنان به عنوان «آیات الهی» یاد شده است «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا»؛[1]. زن نشانه رحمت و جمال و قدرت حق تعالی است، زن تجلیگاه جمال الهی خداوند رب العالمین است یعنی مربّی و هدایت کننده موجودات و پرورش دهنده آنهاست، زن نیز مربّی و هدایت کننده فرد و جامعه است. خداوند لطیف است، زن نیز مظهر لطف الهی و لطیف است به همین جهت انجام کارهای سنگین و خشن و سخت مثل جهاد از آنان برداشته شده است. |
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «نعم الولد البناتُ، مُلَطَّفاتٍ مُجَهَّزاتٍ، مونساتٍ، مبارکاتٍ، مُفلیّاتٍ»؛ چه خوب فرزندانی هستند، دختران زیرا آنان، موجوداتی لطیف و ظریف هستند (در آفرینش آنان نهایت حکمت و ظرافت و لطافت بکار برده شده است)».[2] (مجهّزات) یعنی زنها برای مردان و اجتماع آماده به خدمت هستند (مونسات) یعنی زنها انیسهای خوبی هستند و موجب انس و آرامشاند (مبارکات) یعنی مایه برکت خانواده و اجتماع هستند.
برای دستیابی به جامعه ایده آل و برجسته شدن نقش زنان رعایت قوانین اسلام، ایجاد سازمانهای حمایتی زنان و شناختن حقوق مدنی آنان در امر ازدواج، خانواده، گزینش شغل و آزادی بیان، تربیت فرزند، پیشگیری از افسردگی و اضطراب، بهداشت روح و روان، امری ضروری است.اگر نگرشهای اسلام نسبت به مسایل زنان به خوبی مورد پژوهش و اجرا قرار گیرد زنان به حقوق مطلوب و آرمانی خویش خواهند رسید.
روح پرسش شما به فلسفه قانونگذاری بر میگردد. در پاسخ باید به ملاکهای جعل یک حکم یا وضع قوانین توجه داشت؟ خصوصا در مورد تفاوت حقوقی بین زن یا مرد باید به این ملاکها توجه بیشتر نمود که آیا بی ملاک است و یا آنکه مصلحت و مفسد مترتب بر آنها مورد نظر بوده است؟ مثلاً آیا ما با عقل خود میتوانیم همه آنچه که به صلاح ماست و یا برای ما ایجاد مفسده میکند تشخیص بدهیم و یا آنکه عاقلانهترین راه این است که به دامن وحی پناه ببریم: آیا در همه جا تساوی؛ بلکه تشابه حقوقی آنگونه که جنبش به ظاهر طرفداری از زنان (فمینیسم) ادعا میکنند، خوب است و یا آنکه، این ادعای خوش سیما، باطنی ویرانگر دارد. لذا مادر دو قسمت ذیل به پاسخ پرسش شما میپردازیم. یکی در ارتباط با صفات و ویژگیهای لازم قانونگذار صالح و دیگری بحث تشابه حقوقی زن و مرد.
الف. نظام حقوقی اسلام مشحون از مسائل و احکام اجتماعی یا فردی شرعی است. اسلام، عقل را یکی از منابع استنباط احکام شرعی دانسته و به تلازم بین حکم عقل و شرع، قایل است، اما در عین حال قانون شایسته، قانونی است که مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی باشد و این متوقف بر شناخت کامل از تمام ابعاد جسمی و روحی و نیازها، غرائز و استعدادها و کمال لایق انسانی و راه رسیدن به آن داشته باشند و حال آنکه روز به روز با پیشرفت علم و تأملات فکری، جهل بشری بیشتر مکشوف میگردد و لذا قوانین بشری، همواره دستخوش تغییر و تحول است. اما تنها خداوند است که مهربان، علیم و حکیم مطلق است، (سوره سبأ، آیه 3). و احکام و معارف اسلامی مؤیّد عقل و یافتههای علمی است و در ستیز با آنها نیست گرچه به دلیل قصور علم و عقل، احکام دینی احیانا فراتر از دسترس علم و دین باشد با تأکید بر اینکه نه انسان و نه مصالح و مفاسد، در مادّیات و تمنیات مادی انسان منحصرنمیگردد. وظائف و حقوق بشر (و از جمله، زن) با توجه به همه مصالح او در دنیا و آخرت طرّاحی شده و علمی بودن و معقول بودن احکام و حقوق، منافاتی با ناظربودن آن به دنیا و آخرت (نه فقط دنیا) ندارد؛ بلکه ملازم با آن نیز هست. عقل به طور قطعی حکم میکند که تدبیر زندگی اجتماعی و دنیوی را بر وحی مبتنی کنیم.
تشابه و یکنواختی کامل در حقوق زن و مرد!
یکی از محوریترین آرمانهای فمنیسم، اصل برابری کامل و یکنواخت و به دور از هر گونه تفاوت بین حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت میل» در کتاب فرمانبرداری زنان (subjection of wemen The) مینویسد: «اصل حاکم بر روابط میان دو جنس، خطا است. اصل برابری کامل را باید جایگزین این اصل نمود.»[3]
مونیک ویتیگ (Monique Wittig) یکی از معروفترین صاحب نظران رادیکال فمنیست در سال 1979) در مقالهای تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمیآید» مینویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساختههای فرهنگی نیست، زنان یک طبقهاند، زن نیز مانند فرد مقولهای سیاسی و اقتصادی است نه مقولهای ابدی... بنابراین هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است»[4]. اسلام بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرنهای پیشین غرب و شرق گذشته است، علی الاصول، زن و مرد را در امتیازات تکوینی و تشریعی، یکسان دانسته است.
تفاوتهای ساختاری زن و مرد: این بحث، سابقهای حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوانتر بودن نیروهای جسمی و روحی و عقلی زنان، این تفاوتها را کمّی دانسته و مدّعی بود که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان میتوانند همان وظایفی را عهدهدار شوند که مردان عهدهدار میشوند و از همان اختیاراتی بهرهمند گردند که مردان بهرهمند میگردند. بر خلاف وی، شاگردش ارسطو معتقد بود که نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت و وظایفی را که قانون خلقت به عهده هر یک از آنها گذاشته و حقوقی که برای آنها خواسته، در قسمتهای زیادی با هم تفاوت اصولی دارد.[5]
خانم «کلیودالسون» میگوید: «به عنوان یک زن روانشناس، بزرگترین علاقهام مطالعه روحیه مردهاست. چندی پیش به من مأموریت داده شد که تحقیقاتی درباره عوامل روانی زن و مرد بعمل آورم، به این نتیجه رسیدهام... خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده که خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری میکنند؛ بلکه گاهی در این زمینه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها، (این نقطه ضعف زنان نیست؛ بلکه هدف خلقت این تفاوتها را ضروری ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» میگوید: اگر زنان بخواهند مادر باشند باید احساساتی و عاطفی باشند. و لازمه بقاء نسل آدمی، وجود مادر و روابط جنسی زن و مرد و کارکردهای اختصاصی آنان است).[6] فقط احساسات شدید آنهاست. مردان همیشه عملیتر فکر میکنند، بهتر قضاوت میکنند، سازمان دهنده بهتری هستند، بهتر هدایت میکنند، پس برتری روحی مردان بر زنان، «برتری» به عنوان یک امتیاز ارزشی، به تفاوتهای جسمی و روحی و کارکردهای اختصاصی زن و مرد بستگی ندارد؛ بلکه بر اساس ایمان و عمل که جامع آنها تقوی است، مشخص میشود «چیزی است که طراح آن طبیعت میباشد، هر قدر هم خانمها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند بی فایده خواهد بود، خانمها به علّت اینکه حسّاستر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگیشان احتیاج دارند... کارهائی که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته میکند...».[7]
با توجه به برخی تفاوتهای تکوینی زن و مرد که مؤید به عقل و نقل و وجدان عمومی و تحقیقات علمی روانشناسی است، و نیز فطری بودن آن به نحوی که ریشه در خلقت و آفرینش بشر دارد (نه تعلیمات فرهنگی که قابل زوال باشد) و لذا در طول تاریخ این واقعیت بچشم میخورد و مقطعی و منطقهای نبوده است، اینک سؤال این است این اختلافات به چه ملاک، منشأ برخی تفاوتهای اجتماعی و حقوقی میشود؟ همه انسانها با هم تفاوتهائی دارند. قانونگذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگیرد کاری غیر عملی و ناممکن است و اگر بخواهد بی توجه به هر گونه تفاوت و اختلافی باشد خلاف ضرورت تشریع و تقنین است و مصالح جامعه آن طور که باید تأمین نمیشود؛ زیرا تشریع باید مبتنی بر مصالح و مفاسد نفس الأمری باشد و قواعد و مقررات حقوقی اعتباری صرف نیستند. قرآن کریم میفرماید: «خلقکم من نفسٍ واحدةٍ»؛ نساء (4)، آیه 124..
رسول اکرم(ص) فرمودند: «النّاس کلّهم سواء کأسنان المشط»یعنی مردم اعم از زن و مرد مانند دندانههای شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی، به هیچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نیست. زن و مرد در حقوق عمومی و حقوق انسانی، برابرند اما آیا با توجه به تفاوتهای موجود و غیر قابل انکار و غیر قابل زوال، نباید هیچگونه تقسیم کار و وظیفه و اختصاص کارکردی در میان باشد؟! تساوی، غیر از تشابه است، تساوی، برابری است و تشابه، یکنواختی. اینک به تبیین چند مورد از تفاوتهای حقوقی زن و مرد اشارهکنیم:
اول:اینکه حق طلاق به مرد داده شده، دلیلش این است که بالاخره یک زندگی جمعی نیاز به مدیر دارد؛ اسلام نیز کسی را که کمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثیر قرار میگیرد و از نظر مدیریت جمعی قویتر است، به عنوان مسؤول اداره زندگی مشترک معرفی کرده و حتی نفقه و هزینه اداره این زندگی را هم بر او واجب نموده است. در اینکه نوع مردان از نظر مدیریت و انعطافپذیری کمتر در برابر احساسات خام قویتر از خانمها هستند، شکی نیست. به عبارت روشنتر: زندگی مشترک نیاز به مدیریت دارد و یکی از شؤون این مدیریت مسأله اجرای طلاق و انفکاک است.
دوم: مسأله ارث و دیه زن در نظام حقوقی اسلام جزئی از کل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بیارتباط با دیگر اجزای این مجموعه راهزن اندیشه و موجب برداشتهای ناصواب میشود، بنابراین نمیتوان این احکام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد. دیه و ارث زن در همه موارد کمتر از مرد نیست،؛ بلکه در مواردی کاملاً یکسان و در مواردی ارث زن بیش از مرد است، از جمله:
1. دیه زن در کمتر از ثلث با مرد برابر است.
2. میراث پدر و مادر یا بستگان مادری، بین زن و مرد یکسان است. همچنین در کلاله امی طرف مادری برطرف پدری مقدم میشود و اگر زن نسبت به میت نزدیکتر از مرد باشد، چیزی به مرد نمیرسد.
3. اگر در مواردی ارث و دیه زن کمتر از مرد میباشد، این مسأله مبتنی بر مصالحی در نظام خانوادگی و روابط زن و مرد میباشد و در مقابل نه تنها به نیکوترین وجهی جبران شده است،؛ بلکه اساساً حقوق زن در چنین نظامی بسیار بیش از مرد و فراتر از چیزی است که در «فمنیسم» غربی وجود دارد.
اسلام دو حق اقتصادی برای زن بر عهده مرد قرار داده است:
1. مهریه؛ که افزون بر اصل مهریه، حق تعیین میزان آن نیز به دست خود زن میباشد.
2. نفقه؛ نفقه و تأمین مالی نیازمندیهای زن در زندگی نیز بر عهده مرد است.
اما در کشورهای غربی و دارای نگرش فمینیستی که در تبلیغات پرهیاهوی جهانی خود را بزرگترین حامیان حقوق زن قلمداد میکنند، چه میگذرد؟ در آنجا:
اولاً. چیزی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای تأمین معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. در حالی که در حقوق اسلامی زن اگر کاری هم بکند، درآمد بالایی نیز کسب کند داراییاش برای خودش محفوظ است و تأمین نیازمندیهای او بر عهده مرد است.
ثانیاً. در جهان غرب شخص میتواند با وصیت خود، شخص واحدی را وارث تمام دارایی خود بگرداند و اندکی از آن را به زن ندهد. شگفت اینجا است که در موارد متعددی دیده شده است که ثروتمندان بزرگی تمام دارایی خود را طبق وصیت برای گربه یا سگ خود به ارث نهادهاند و تمام اعضای خانواده را از آن محروم ساختهاند! در حالی که در حقوق اسلامی میراث میت براساس حکم معین الهی تقسیم و توزیع میشود و کسی نمیتواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراین اگر مشاهده میشود که در مواردی در حقوق اسلامی دیه و یا میراث زن نصف مرد میباشد ازاینرو است که مرد باید دارایی خود را برای زن به مصرف برساند، در حالی که چنین وظیفهای برای زن مقرر نشده است. علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ «المیزان» مینویسد: [8] «نتیجه این گونه تقسیم ارث بین مرد و زن آن است که در مرحله «تملک»، مرد دو برابر زن، مالک میشود. ولی در مرحله «مصرف»، همیشه زن دو برابر مرد بهره میبرد. زیرا زن، سهم و دارایی خود را برای خود نگه میدارد ولی مرد باید نفقه زن را نیز بپردازد و در واقع نیمی از دارایی خود را صرف زن میکند».[9]
[1] . روم (30)، آیه 21
[2] . وسائلالشیعه، ج 21، ص 362، چاپ بیروت؛ کلینی، الکافی، باب فضل البنات، ج 6، ص 4.
[3] . استیفن استارس؛ اتخاذ موضع، دیدگاههای متعارض در مباحث اخلاقی بحثانگیز، به نقل از تازههای اندیشه، ش 2، ص 51.
[4] . مجله زنان، شماره 31، ص 42
[5] . مطهری، مرتضی؛ نظام حقوقی زن در اسلام، ص 172-170.
[6] . ر.ک: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112.
[7] . نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183 (به نقل از مجله زن روز، شماره 101).
[8] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 215.
[9] . برگرفته از سایت پاسخگو وابسته به نهاد مقام معظم رهبری.