رویت جن و اطلاعاتی درباره ماهیت اجنه
پاسخ
در عالم هستی برخی از موجودات غیرمحسوساند و به حواس طبیعی و عادی قابل درک نیستند. یکی از این موجودات جن است. جن که در اصل معنا مفهوم «پوشیدگی» دارد، از چشم انسان پوشیده است. قرآن وجود این موجود را تصدیق کرده و سورهای به نام «جن» نیز در قرآن وجود دارد. در قرآن گاهی از این موجود به «جان» نیز یاد میشود .[1]ماهیت و حقیقت این موجودات چندان برای ما روشن نیست ولی از پارهای آیات و روایات میتوان برخی از مشخصات این موجود دست یافت، از جمله: 1- از آتش آفریده شده و خلق آن پیش از خلق انسان است .[2] 2- جن نیز مانند انسان مکلف و مسؤول است[3]. |
دمکراسی در قرآن
دمکراسی بر دوقسم است لیبرال و دینی .بین دموکراسی دینی و دموکراسی لیبرال یک تفاوت شاخص است و آن این که دموکراسی لیبرال سکولار است ولی دموکراسی دینی از احکام و معارف دینی بهره میبرد و رای مردم هم در موضوع و هم در حکم تاثیر دارد.و جایگاه این دمکراسی در اسلام این است که اگر دمکراسی را بر اساس برخی تعاریف رایج از آن و فارغ از مبانی فکری آن در نظر بگیریم، میتوان به وجود دمکراسی در اسلام حکم کرد. نظیر این که دمکراسی را به معنای حاکمیت قانون و یا نفی استبداد و یا مشارکت سیاسی و شرکت مردم در انتخاب بگیریم. البته اگر حکم به وجود دمکراسی بر اساس معنای مسامحی آن بکنیم، این امر بدان معنا نیست که در توصیف نظام سیاسی خود از آن واژه بهره بریم. بلکه باید در فرهنگ و متون دینی خود بکاویم و متناسب با شرایط جامعه و تفکر دینی واژههای دینی بجوییم . اگر دمکراسی را به معنای دقیق و با ملاحظه فلسفه سیاسی مد نظر قرار دهیم، به طور قطع حکم به نبودن دمکراسی در اسلام خواهیم کرد. اگر دمکراسی را حکومتی بدانیم که مشروعیتش ناشی از حاکمیت مردمی است و یا دمکراسی را با ملاحظه اصول و مبانی فکری آن تصور کنیم، طبیعی است در اسلام دمکراسی جایگاه ندارد. برخی در صددند حکومت در اسلام را نظامی دمکراتیک معرفی کنند. در این که داعیه این افراد در طرح این مسأله چیست؟ آیا داعیه دفاع از اسلام را دارند و یا این تلاش، ناشی از سیطره علم و تمدن غربی بر ذهنیت آنها است؟ انگیزه هر چه باشد، باید به این نکته اشاره کرد که این موج در کشورهای عربی و از جمله، مصر از پیشینه بیشتری برخوردار است. به نظر ما، تفکر دینی ریشه در چشمه زلال وحی داشته، از غنا و جامعیت برخوردار است و مبانی حاکم بر حکومت اسلامی با دمکراسی غربی تعارض بنیادین دارد. نظام حکومتی اسلام با توجه به منبع وحی و بر اساس نیاز جامعه بشری تنظیم گشته است. |
چگونگی دستیابی به اصول دین در دوران غیبت
مسائلی که مربوط به اصول دین و اعتقادات هستند یا در اصل اثبات خداوند و دین و به اصطلاح برون دینی هستند که باید با عقل و منابعی مانند آن مطالعه شده و پذیرفته شوند و یا در مسائلی درون دینی است مانند جزئیات معاد، رجعت و... که در اینجا باید به متون دینی مراجعه کنیم و تا آن جا که آیات و روایات به عنوان معارف وحیانی و الهی ما را مطلع کرده اند؛ برای وظایف ما، کافی است. اگر چه ما متأسفانه از بسیاری از معارف الهی و وحیانی محروم هستیم. |
امام زمان (عج) و اختلاف فقهاء
پاسخ
1- آیا مراد شما اینست که باید امام عصر ( عج ) اجازه اختلاف نظر به فقها ندهد و همه آنان نظر واحد که همان واقعیت است را بیان کنند ؟ در این صورت یک لازم دیگر پیش می آید و آن عدم حاجت به فقهای متعدد است یعنی چه یک فقیه و چه هزاران فقیه دیگر تفاوتی ندارند علاوه بر این دیگر روایاتی که گفته اند از اعلم و افقه و اتقی (دانشمند تر – فقیه تر – با تقوی تر) تقلید کنید هم منتفی می شود چون در هر صورت نظر واحدی ابراز می شود . و این نظریه لوازم دیگری هم دارد که فعلا از آن صرف نظر می کنیم . 2- در جواب این شبهه باید گفت که اولا در زمان غیبت معصوم احکام یا واقعی هستند یا ظاهری، احکام واقعی همان احکامی هستند که مد نظر خدا و پیامبر هستند و احکام ظاهری آن احکامی هستند که فقیه می خواهد از ظاهر ادله ( آیات روایات – ملازمات عقلی) آن را کشف و استنباط کند که گاهی به واقع می رسد (مصاب) و گاهی به واقع نمی رسد (مخطأ). در صورتی که فقیه حکم واقعی را کشف کند دو ثواب و اگر به نتیجه ای دیگر ( حکم ظاهری ) برسد یک ثواب خواهد داشت ، و البته این حکم ظاهری برای خود او و مقلدانش حجت است . ( با احتساب شرایطی مانند فحص از ادله و یاس از دیگر ادله ) و اگر طبق آن عمل کند اگر چه حکم واقعی نیست ولی به وظیفه ظاهری خود عمل کرده که هم معذور است که به واقع عمل نکرده است و هم مأجور است ( به خاطر انقیاد و یا مصلحتی دیگر که در سلوک این حکم ظاهری می باشد ) 3- امام عصر ( عج) دو وظیفه دارد: الف : ظاهری ب: باطنی وظیفه ظاهری او اظهار و بیان و اجرای احکام الهی است و وظیفه باطنی او هدایت اعمال انسانها و دستگیری از اولیاء خداوند و رساندن آنان به مقاصد معنوی و عالی است . یعنی امام هم در باطن عالم ( ملکوت ) امام است و هم در ظاهر آن ( تبیین و اجرای احکام و معارف الهی) که از اولی به ولایت تکوینی و از دومی به ولایت تشریعی تعبیر می شود، حال امام در زمان غیبت خود از وظیفه اول معاف است و ما از این جهت ( تبیین و اجرای احکام و معارف ) از وجود امام محروم هستیم ولی از جنبه دوم و ولایت تکوینی آن حضرت بهره مند هستیم که او حجت خداوند بر زمین است اگر هم امام عصر با اولیاء و مراجع معظم تقلید مرتبط باشد مربوط به بخش دوم (اجراء و تبیین احکام و معارف) نیست. همه فقها موظفند احکام شرعی را از همین ادله موجود ( قرآن – روایات و ملازمات عقلی و ... ) تحصیل کنند و نمی توانند به این عنوان که با امام عصر (ع) ملاقات داشته و از راهنمایی او بهره مند گشته اند به عنوان دلیل علمی بر فتوای خود استفاده کنند . آری ممکن است که امام عصر ( عج) در شرایط ویژه به بعضی از فقهاء با استناد به همین منابع موجود راهنمایی و جهت ارائه نماید مثلا بفرماید مستند این حکم فلان روایت است که در کافی یا فلان کتاب روایی می باشد . با این حال اختلاف انظار فقهاء موجب تعالی و رشد احکام و حقوق گشته و این اختلاف نظر که بسیار اندک است، نمی تواند مضر وغیر سودمند باشد تا ان شاء الله خورشید عالم آرا سر از کوه غیبت بر آورد و همه انسانها از شعاع نورانی او بهره مند شوند. |
چه نیازی به تبعیت از اهل بیت داریم؟
پاسخ
در این تردیدی نیست که هدف انسان مؤمن، رسیدن به رضایت الهی است البته در ضمن عمل مطابق با اوامر و دوری جستن از نواهی حضرت حق. این اوامر و نواهی آسمانی قهراً از طریق قرآن و سنت پیامبر (ص) آورده شده است و ما کتاب قرآن و سنت پیامبر را با دیده احترام و عزت می نگریم وبالاترین هدف ما عمل به آن دو و موافقت و مطابقت اعمالمان با آن دو می باشد، ولی ناچار برای دستیابی به این دو منبع گرانبها واسطه یا واسطه هایی هست و ما باید واسطه ای را بپذیریم که بدون خدشه بوده و صالح و سالم در نقل اخبار و گزاره های دینی به ما باشد و دوم اینکه قادر بر فهم این متون دینی و گزاره های دینی بوده و بتواند تفسیر صحیحی از آنان داشته باشد که جمیع شرایط تفسیر در آن لحاظ شده و کمترین اعوجاج و نادرستی و انحراف در آن راه نیابد. سالمترین طریق واسطه برای دستیابی به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) همانا اهل البیت علیهم السلام هستند و با همین نگرش به اهل البیت نگاه می کنیم که اولاً واسطة امین و بی آلایشی هستند و ثانیاً مفسرین حقیقی نصوص و ظواهر شرعی و گزاره های دینی اعم از احکام و معارف می باشند. فرمایش امام صادق (ع) این معنا را روشن می کند که فرمود: حدیث من حدیث پدرم حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث پدرش و حدیث جدم حدیث پدرش و حدیث پدرش حدیث علی بن ابیطالب و حدیث علی علیه السلام همانا حدیث رسول خدا (ص) می باشد. و حدیث رسول الله سخن خداوند عزوجل می باشد[1]. و هم امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال کننده ای که عرض کرد: شما چه چیزی و با استناد به کدام منبع فتوا می دهید و حکم صادر می کنید. فرمود: به کتاب خداوند. عرض کرد: اگر در کتاب نیافتید. فرمود: به سنت رسول گرامی اسلام ..[2]. امام باقر (ع) فرمود: ای جابر اگر ما با رأی و هوس خود حکم خدا را بیان می کردیم در حقیقت جزء هلاک شدگان بودیم ولی ما حکم خدا را بیان می کنیم بوسیله آثار باقی مانده از رسول گرامی اسلام و اصول علمی که در پیش ما می باشد و از همدیگر آن را به ارث می بریم و آن را نگه می داریم همانگونه که این مردم طلا و نقره را نگه می دارند[3]. پس می بینیم که آن اساسی که علوم ومعارف اسلامی اهل البیت بر آن استوار است و آن را نشر می دهند، همان کتاب خدا و سنت پیامبر است و همینطور بدست می آوریم که کتاب خدا مصدر اول در علوم و معارف مدرسه اهل البیت است و اگر از آن یافت نشد در مرتبه دوم سنت پیامبر (ص). و این هم روشن است که فهم کتاب خدا و استنباط و بدست آوردن احکام و معارف از آن به گونه ای که معتبر و قابل اتکا باشد، محتاج به احاطه کامل به علوم قرآنی و هم روش سالم و درستی می باشد یعنی هم علم و هم متد صحیح در این باره راهگشا هستند. و لذا آنچه که ائمه هدی (ع) افاضه می فرمودند، ناشی از علم تفسیر و تأویل آن حضرات و ناشی از متد و روشهای فهم قرآن بود. و شایسته است یادآوری کنیم که اهل بیت علیهم السلام مؤسس روش و متد فهم قرآن بودند به این نحو که از خود قرآن برای فهم قرآن استفاده شود. و از آنجائیکه بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام روشها و متد فهم قرآنی متعدد شد و مذهبهای گوناگونی در فهم کتاب خدا بوجود آمد، ائمه هدی علیهم السلام مسئولیت تفسیر صحیح و درست و دقیق قرآن را بعهده گرفتند و به بیان معارف و فقه و علوم قرآن پرداختند و این مسئولیت از زمان امام علی (ع) تا آخرین امام وجود داشت. بعلاوه اینکه ائمه ما علیهم السلام علاوه بر این موفقیت خاص، شایسته ترین افراد برای رهبری جامعه اسلامی و دستگیری امت و رساندن آن به ساحل نجات بودند. و این چیزی است که ما از روایات و نصوص رسیده از پیامبر اکرم (ص) بدان پی می بریم و از جمله این نصوص همان حدیث ثقلین می باشد که پیامبر (ص) عدم گمراهی را مشروط به تمسک به قرآن و عترت طاهره خویش می نماید و در مجموع هدف اساسی تبعیت از پیامبر عظیم الشأن اسلام است. اما در باره مطلب دیگر شما (اخذ و پذیرفتن روایات از طریق برادران اهل سنت )، خوب است بدانید که ما حدیث از طریق اهل سنت را می پذیریم و بدان هم عمل می کنیم ولی یک شرط دارد و آن این است که راوی حدیث ثقه و مورد اطمینان باشد البته “موثق“ بودن راوی فقط به راویان اهل سنت مربوط نمی شود اگر راوی شیعه دوازده امامی هم باشد، باید ثقه باشد والا ما به حدیث او هم عمل نمی کنیم. پس ملاک اصلی در اخذ و عمل به روایت راوی آن است که این راوی “موثق“ باشد نه اینکه ملاک گرایش مذهبی او باشد. [1]سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ حَدِیثِی حَدِیثُ أَبِی وَ حَدِیثُ أَبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَیْنِ وَ حَدِیثُ الْحُسَیْنِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وسائلالشیعة ج 27 ص 83 باب 8- باب وجوب العمل بأحادیث النبی(ص). [2] بحارالأنوار ج 2 ص 175 باب 23- أنهم علیهم السلام عندهم... [3] بحارالأنوار ج 2 ص 172 باب 23- أنهم علیهم السلام عندهم... |