آداب تلاوت

آداب قرائت قرآن

آداب قرائت بر دو قسم است:

1- آداب (ظاهریه)
2- آداب (باطنیه)
«آداب ظاهریه قرائت قرآن»:
1- با طهارت بودن. (یعنى با وضو بودن)
2- با کمال ادب خواندن.
3- با طمأنینه در حال ایستاده یا نشسته، بدون اینکه تکیه دهد یا چهار زانو بنشیند.
4- شمرده، شمرده بخواند، چنانچه در قرآن مى فرماید: و رتّل القرآن ترتیلا.
5- جهر متوسط (یعنى معمولى بخواند) اگر ایمن از ریا باشد و الاّ آهسته بخواند.
6- با حال حُزن و گریه و بکاء باشد.
7- با تحسین و تجوید قرائت، یعنى با در نظر گرفتن قواعد تجوید.
8- اداء حقوق قرائت، با اینکه اگر به آیه سجده رسیده سجده کند، و اگر به آیه عذاب رسید به خدا پناه ببرد و استعاذه کند و اگر به آیه رحمت و مغفرت برخورد کرد استرحام و استغفار و شکرگزارى نماید و به آیات بهشت مسئلت و درخواست کند. و به آیه دعاء، دعا نماید، وبه آیه تکبیر، تکبیر گوید و به آیه تسبیح، تسبیح کند.
9- قبل از شروع به قرائت استعاذه کند (اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم گوید).
10- پس از فراغ از قرائت هر سوره بگوید: صدق اللّه العلى العظیم و بلّغ رسوله الکریم اللّهم انفعنا به وبارک لنا فیه و الحمد للّه رب العالمین .1
آداب باطنیه
1- فهمیدن و پى بردن به عظمت کلام، به این معنى که بداند «قرآن» کلام الهى است که از عرش عظمت حق نزول نموده تا به مرتبه افهام خلق رسیده براى اینکه بشر را از تیهِ ضلالت و سرگردانى به سرمنزل سعادت جاودانى هدایت کند.
و کلید خزائن گوهرهاى گرانبهائى است که هر که بچنگ آورد، بغناى حقیقى نائل گردد و آب حیاتى است که هرکه بیاشامد از زندگانى جاوید بهرمند شود و داروى شفابخشى است که هرکه بنوشد از دردهاى نهانى و آشکار شفا یابد.
2- دانستن و پى بردن به عظمت گوینده کلام، یعنى بداند که گوینده آن خداوند بزرگ و آفریدگار و پروردگار جهانیان است که ذات مقدسش جامع جمیع کمالات و منزّه از همه عیوب و نواقص و مبرّا از احتیاج است.
و نهایتى براى صفات کمالى و عظمت و کبریائى و علوّ او نیست و او حکیم على الاطلاق و عالم به جمیع سرائر و نهان ها و ضمائر و قادر بر هر چیز وسیع و بصیر و مُدرِک و لطیف و خبیر است .
3- از طهارت ظاهر به طهارت باطن التفات نمودن، به این معنى که بداند، چنانچه ظاهر «قرآن» را بدون طهارت نمى توان مسّ نمود تا زمانى انسان از سخنان زشت و ناروا پاک نگردد و دل انسان از اخلاق ناپسند و صفات نکوهیده پیراسته نشود، حقیقت کلام حق را در نمى یابد و لذّت شیرینى آن را درک نمى نماید.
در معانى آیات «قرآن» تدبّر نمودن، چنانچه در «قرآن» مى فرماید أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا پس آیا در قرآن تدبر نمى کنند بلکه بر دلهاى آنان قفل زده شده. و آقا امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: در عبادت بدون علم، و در قرائتِ بدون تدبیر و فکر خیرى نیست
4- با خضوع و خشوع و رقّت قلب و خوف خدا قرائت کردن، چنانچه از حضرت صادق علیه السلام روایت مى کند:
من قرأ القرآن یخضع ولم یرقّ قلبه ولم ینشاء حزنا و وجلا فى سرّه فقد استهان بعظیم شأن اللّه و خسر خسرانا مبینا
کسى که «قرآن» بخواند و خاضع نشود و رقت قلب نداشته باشد و در باطنش حزن و ترس پیدا نشود، به تحقیق به امر بزرگ خدا توهین کرده و زیان آشکارائى نموده .2
5- با حضور قلب و ترک حدیث نفس که روح هر عباداتى است ، «قرآن » خواندن.
6- در معانى آیات «قرآن» تدبّر نمودن، چنانچه در «قرآن» مى فرماید أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا 3 پس آیا در قرآن تدبر نمى کنند بلکه بر دلهاى آنان قفل زده شده. و آقا امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: در عبادت بدون علم، و در قرائتِ بدون تدبیر و فکر خیرى نیست.4
7- متحقق شده به حقایق «قرآن» از اعتقادات واخلاق فاضله و اعمال صالحه چون قرآن مشتمل بر توحید و بیان صفات و افعال صانع عالم و اوصاف و احوال روز قیامت و بهشت و دوزخ و علّت بعثت انبیاء و صفات و رفتار آنها و تمجید از گروندگان به پیغمبران و تقبیح مخالفین آنان.
و بیان صفات حسنه و اخلاق پسندیده و همچنین صفات سیّئه و اعمال نکوهیده و ذکر فوائد اطاعت و ایمان و عمل صالح و زیان‌هاى معصیت و کفر و اعمال زشت، و بیان قصص و حکایات امم گذشته، و غیر اینها از امور دیگر مى باشد که خواننده «قرآن» باید از هر قسمت از این امور کاملاً بهره‌بردارى کند.
به امور اعتقادیه آن معتقد، و به اخلاق فاضله‌اش متخلّق، و به اعمال شایسته‌اش عامل گردد. از قصص آن عبرت گرفته، به وعده‌هاى «قرآن» امیدوار و از وعید آن بهراسد.
8- تخصیص: یعنى متوجه باشد که خداوند او را مخاطب قرار داده با وى تکلم مى کند و گویا در محضر پیغمبر صلى الله علیه و آله بوده و از زبان آنحضرت کلام الهى را مى شنود.
9- تأثیر قلبى: یعنى از مواعظ «قرآن» متعظ و متذکر شود، (پند بگیرد) اوامر آن را امتثال، و از نواهى آن اجتناب کند، به ذکر نِعَم الهى که مى رسد شکرگزار و از بلیّات و نعماتش استعاذه نماید و به حول و قوّه الهى متمسّک و از هر حول و قوّه‌اى بیزارى جوید و توفیق امتثال اوامر و اجتناب از نواهى «قرآن» را از خدا طلب نماید.
10- ترقّى به درجات و مراتب کلام حق به این معنى که:
در مرتبه اول: خود را مقابل حق ببیند که با خدا تکلم مى کند.
و در مرتبه دوم: کلام حق را بشنود که بنده‌اش را مخاطب قرار داده با او سخن مى گوید.
در مرتبه سوم: خدا را به چشم دل ببیند، چنانچه از «حضرت سیّد الشهداء علیه السلام» و از «حضرت صادق علیه السلام» روایت شده است که:5 خداوند بر بندگانش در کتاب خود و کلام خود تجلّى مى نماید.6
هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان
1- تفسیر اطیب البیان: ص.33
2- جامع السعادات: ص 614.
3- سوره محمد صلى الله علیه و آله: ص23.
4- جامع السعادات: ص614.
5- جامع السعادات: ص617.
6- تفسیر اطیب البیان: ص.1/34

آداب باطنی تلاوت قرآن
سید سعید آل طه
مقدمه
قرآن به عنوان آخرین وحى الهى که بر افضل انبیاء الهى نازل شده نور هدایت ابدى برای بشریت و تجلى خداوند در کلامش بود. قرآن شاهد زنده بر نبوت رسول اکرم(ص) و گرامی‏ترین برهان بر حقانیت اوست، زیرا دلیلى دائمى و حجّتى همگانى به شمار می‏آید که تمامى ابعاد و جوانب آن نشان از دانش نامتناهى ربانى دارد و هیچ کس را یاراى آن نبوده و نخواهد بود که مانند این کتاب را از پیش خود بیاورد.
از جمله عواملى که قرآن را در دل‏ها و مصاحف حفظ می‏کند، تلاوت و مداومت در مطالعه آن است.
تلاوت قرآن نیز مانند هر عمل مستحب دیگر داراى آدابى است که خود بر دو نوعند: ظاهرى و باطنی. از این دو قسم آداب باطنى تلاوت قرآن از اهمیت بیشترى برخوردار است که در هنگام تلاوت قرآن بایستى مد نظر قرار گیرد. براى تلاوت قرآن ده ادب باطنى است که به ترتیب در پى می‏آید.
فهمیدن اصل کلام
تلاوت کننده، باید بداند که با چه سخن بزرگى مواجه است، سخنى که نشانه لطف و رحمت و عنایت آفریدگار هستى به آدمى است. سخنى که حقایق بسیار بلندى را تا مرز فهم و درک انسان‏ها تنزل داده است.
فهم عظمت کلام، درک فضل و لطف خداوند درباره بندگان است که این کلام را از عرش جلال خود تا سطح فهم مردم نازل فرموده است و باید اندیشید که چگونه خداوند در رسانیدن معانى کلام خود ـ که صفتى قائم به ذات اوست ـ به مرتبه فهم مردم، به بندگان لطف و کرم فرموده چگونه آن صفت در طى حروف و اصوات که از صفات بشرى است بر آنان تجلی کرده است.
قاری قرآن بایستى کلام الهى را درس بگیرد و بیاموزد و به قرائت آن اکتفا نکند چنانکه در سوره اعراف آیه 169 آمده است و درسوا ما فیه یعنى کلام الهى را فرا گرفتند. همچنین قارى قرآن بایستى آیات الهى را با گوش جان بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چنان که در سوره حاقه آیه 12 آمده است و تعیها اذن واعیة؛ قرآن را گوش‏هاى حافظ به یاد می‏سپارند ، درک عظمت کلام الهی، جز با اندیشه در محتواى آن میسّر نیست.
آگاهى به عظمت متکلم
شایسته است که قارى قرآن، در آغاز تلاوت، به عظمت گوینده قرآن توجه کند و بداند که قرآن سخن بشر نیست همان طور که ظاهر قرآن را جز با طهارت نمی‏توان لمس کرد، معنى و حقیقت آن نیز جز با طهارت قلب از صفات زشت قابل درک نیست. در هنگام تلاوت باید به خود گوشزد کرد که گوینده این سخنان آفریدگار همه چیز و روزى دهنده همه جنبدگان است و همه تحت سیطره او قرار دارند و در فضل و رحمت او غوطه ورند. اگر نعمت دهد از فضل اوست و اگر مجازات کند از عدلش، و در نهایت هم اوست که می‏گوید: اینان اهل بهشت و اینان اهل دوزخند.
اندیشیدن به حقایقى از این قبیل، عظمت و تعالى گوینده قرآن را در دل می‏نشاند و کلام او را مؤثر می‏سازد، چرا که براى آدمیان، گذشته از اصل کلام، گوینده آن نیز اهمیت داشته و اعتبار کلام تا حد زیادى به اعتبار و شأن متکلم بستگى دارد.
تدبّر
کسانی که قرآن می‏خوانند و کسانى که به آن گوش می‏دهند، لازم است که در آیات کتاب الهی به تدبّر و تفکر بپردازند و با اندیشیدن در مضامین آیات، خود را در معرض تابش نور الهى قرار دهند و در یک فضاى معنوى تنفس کنند. تدبّر در آیات قرآنى انسان را در دنیایى از معارف والا و مفاهیم بلند قرار می‏دهد که هیچ چیز با آن برابرى ندارد و آیات قرآنى به عنوان کلیدهاى سعادت انسانى در اختیار او قرار می‏گیرند. قرآن کریم، مردم به خصوص صاحبان اندیشه را به تدبّر در آیات خود فراخوانده است.
کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ 1 قرآن کتابى است مبارک که آن را نازل کردیم تا مردم در آیات آن تدبّر کنند و صاحبان اندیشه متذکر باشند.
و نیز در جاى دیگر از کسانى که در آیات قرآن تدبّر نمی‏کنند گله می‏کند و دل‏هاى آن‏ها را مُهر شده می‏نامد که سخن حق در آنها نفوذ ندارد: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛2 چرا در قرآن تدبّر نمی‏کنند یا بر دلهایشان قفل زده شده است؟
و نیز در جاى دیگر اهل معنا را به توجه و تذکر در آیات قرآنى که به آسانى در اختیار آنهاست و هیچ گونه پیچیدگى ندارد فرا می‏خواند: وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ؛3 همانا قرآن را براى توجه به آن آسان قرار دادیم آیا توجه کننده‏اى هست؟
و نیز تدبّر، پس از حضور قلب و توجه قرار دارد، زیرا چه بسا انسان هنگام تلاوت قرآن به چیز دیگرى نیندیشد ولى از سوى دیگر به شنیدن آیات، بسنده کند و در آن تدبّر نکند، اما چنان که می‏دانیم غرض از تلاوت قرآن، تدبّر در آن است نه چیز دیگر.
حضور قلب و ترک حدیث نفس
حضور قلب از توجه بیشتر سرچشمه می‏گیرد زیرا تعظیم کلامى که قرائت می‏شود، ریشه در توجه انسان به آن کلام دارد، و اندیشه خود را در چیز دیگرى مصروف نمی‏دارد و این تمرکز اندیشه و همّت سبب شادى و انبساط خاطر می‏شود. ومی‏گویند در معنا و تفسیر آیه یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ؛4 گفته شده با جدیت و کوشش کتاب را بگیر یعنی این که در هنگام تلاوت قرآن وجود خود را از تمامى افکار خالى و همت را به آن مصروف بدار.
مهار ذهن و خوددارى از انحراف ذهن از یک مسئله به مسائل دیگر امرى بس دشوار و نیازمند به تمرین است یعنى آن چه را که عموم مردم حواس پرتى می‏دانند به راحتى قابل پیشگیرى نیست و حضور قلب نیز چیزى جز حواس جمعى نیست. کسى که قرآن می‏خواند، باید به آنچه می‏خواند عنایت و توجه داشته باشد و کلمات را بر حسب عادت و چرخش زبان نگوید زیرا قارى قرآن، تنها به مقدارى که با توجه خوانده است، بهره می‏برد و آن چه بی‏توجه خوانده می‏شود مانند آبى است که هدر می‏رود و مزرعه را سیراب نمی‏کند، منظور آن است که هنگام تلاوت، تمام حواس قارى به آیات الهى باشد و هیچ همّ و غمّ دیگرى را به دل راه ندهد.
تفهّم
منظور از تفهّم آن است که از هر آیه‏اى آن چه سزاوار آن است برداشت و استنباط کند (یعنی مراد از تفهّم آن است که براى هر آیه‏ای، توضیح و شرحى مناسب با موضوع آن، به دست آورد) تفهّم در ادامه تدبر است، چه بسا کسى تدبّر کند اما حصول نتیجه‏اى نباشد، یعنى باید آن قدر تدبّر کرد تا مفهوم آیه را دریافت. براین اساس آیات قرآن مشتمل بر مطالب گوناگونى است (از صفات آفریدگار گرفته تا صفات آدمیان و...) که دانستن هر یک چراغى است فرا راه تکامل انسان.
ترک موانع فهم
بعضی از مردم به خاطر اینکه شیطان پرده‏اى بر فهم آنان افکنده است، از فهم معانى قرآن محروم و از درک اسرار و شگفتی‏هاى آن بی‏بهره‏اند، قارى قرآن بایستى در رفع موانع و حجب شیطانى بکوشد. مهمترین حجاب‏هاى فهم چهار مورد است:
حجاب اوّل :
برخی از افراد (قاریان)، تمام تلاش و توجه خویش را صرف تلفظ صحیح کلمات قرآن می‏کنند، تا مبادا حرفى را از مخرج نادرست، ادا کنند، در چنین وضعیتى دیگر براى توجه به معانی، مجالى باقى نمی‏ماند. که این کار به عهده شیطان است که موکّل بر قرآن شده تا با وسوسه مردم را از درک معانى کلام الهى باز داشته و مردم را وادارد که در ادا به حروف تردید نمایند.
حجاب دوم :
اینکه تلاوت کننده در مسائل، متقلد نظریه‏اى باشد که به تقلید آن را یادگرفته و نسبت به آن جمود و تعصّب داشته باشد این چنین اعتقاد و تعصّبى مانع از ارتقاء است و به او اجازه نمی‏دهد که غیر از مورد اعتقادش به مطلب دیگرى بیندیشد.
حجاب سوم :
این است که قارى و تلاوت کننده قرآن بر گناهى اصرار ورزد و یا متکبر و یا مبتلا به هواى نفس باشد. این گناهان سبب تاریکى دل می‏گردد و مانند غبار بر آیینه قلب نشسته، از تجلّى حق جلوگیرى می‏کند و این بزرگترین حجاب دل است و بیشتر مردم به این حجاب گرفتارند.
حجاب چهارم:
این است که تفسیر ظاهرى آیه را بخواند و بپذیرد که کلمات قرآن در معانى خود منحصر به آن است که از ابن عباس و مجاهد و امثال آنها نقل شده است. و بقیه تفسیر به رأى است و این خود از حجاب‏هاى بزرگ فهم قرآن است.
تخصیص
تخصیص یعنى این که تلاوت کننده در نظر بگیرد که مقصود از هر خطاب قرآن، خود اوست پس اگر نهى از امرى را در قرآن می‏خواند، یا وعده و وعیدى را می‏شنود خود را مخاطب بداند و اگر داستان‏هاى انبیاء و اقوام گذشته را قرائت می‏کند آنها را به منزله افسانه تلقى نکند بلکه بداند که مقصود از آنها عبرت است و قارى بایستى از لابه‏لاى آنها آنچه را مورد نیاز می‏باشد برگیرد. در قرآن کریم می‏خوانیم: وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ؛ 5 یعنى ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا پند گیرنده‏اى هست؟
تأثیر
تأثیر آن است که قرائت کننده قرآن از آیات گوناگون کلام الهى متأثر شود وبه حسب مضمون هر آیه حالت حزن و اندوه یا نشاط و شادى برایش حاصل گردد؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) خود از آیات الهى متأثر بود. در این صورت قلب آماده تأثیر پذیرى می‏شود. قارى باید به تناسب معناى آیه حالتى مناسب در دل احساس کند، اگر به آیه عذاب می‏رسد احساس وحشت نماید و اگر به آیه مغفرت می‏رسد، شاداب باشد. از این رو گفته‏اند بنده‏اى که با ایمان قرآن را بخواند، اندوهش افزون و شادیش اندک، گریه‏اش فراوان و خنده‏اش کم، دل مشغولیش بسیار و راحتیش، قلیل است.
ترقى
ترقی یعنى این که تلاوت کننده قرآن به مرحله‏اى ارتقاء یابد که گویا کلام را از خداوند می‏شنود قرائت سه درجه دارد: پایین‏ترین آن این است که قارى آن را بر خدا می‏خواند و خود را در برابر او می‏بیند در این مرحله حال او، حالت درخواست و تضرّع و گریه و زارى خواهد بود.
درجه فراتر این که تلاوت کننده با قلب خود شهادت دهد که پروردگار با الطافش او را مخاطب ساخته و مشمول نعمات خود قرار داده است، در این مرحله مقام قاری، مقام حیا و تعظیم و گوش دادن و فهم است.
درجه سوم این که در کلام، متکلم و در کلمات، صفات او را ببیند و لذا به خود و قرائت خود ننگرد و همت و کوشش او تنها گوینده این کلمات باشد و اندیشه‏اش را متوجه او کند، گویا مستغرق در دیدار گوینده است نه به قرائت و حتى نه به نعمت و شکر منعم. امام صادق(ع) می‏فرماید : والله لقد تجلى الله لخلقه فى کلامه ولکن لایبصرون به خدا قسم، خداوند در کلام خود تجلى کرد ولى آنان نمی‏بینند.6
تبرّی
تبرّی آن است که تلاوت کننده قرآن، در هنگام تلاوت از نیرو و توان و توجه خود دورى کند و با چشم خشنودى و تزکیه به خود ننگرد، هنگامى که آیات بهشت و مدح صالحان را می‏خواند به خود تطبیق ندهد، بلکه براى اهل یقین و صدیقین گواهى دهد و ابراز اشتیاق نماید که به آنان بپیوندد و زمانى که آیه غضب و مذمت گناهکاران و مقصران می‏خواند به خود تطبیق دهد و در خشیت و خوف خود را مخاطب سازد و امیرالمؤمنان علی(ع) به همین نکته اشاره دارد در آن جا که می‏فرماید: اذا مرّوا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنّوا انّ زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم؛7 هنگامى که به آیه‏ای برمی‏خورند که در آن ذکر تهدیدى است، با گوش قلب آن را می‏شنوند و چنین می‏اندیشند که صداى آتش جهنم در گوشهایشان است.
در پایان از خداوند منان خواهانیم که ما را از فواید معنوى آداب باطنى قرآن برخوردار بگرداند.
پاورقیها:
1. سوره ص، آیه29.
2. سوره محمد، آیه24.
3. سوره قمر، آیه 17.
4. سوره مریم، آیه12.
5. سوره قمر، آیه24.
6. اسرارالصلاة، شهید دوم، ص204.
7. نهج البلاغه، خطبه191.

آداب و تدبیر تلاوت قرآن
دکتر مجید معارف

یکى از امورى که درباره قرآن توصیه زیادى به آن شده ایم، تدبر در آیات آن است. تدبر از نظر لغوى و اصطلاحى قابل بررسى است. لغویون گفته اند، تدبر از ریشه «دُبُر» گرفته شده و به مفهوم اندیشیدن در پشت و ماوراى امور است. راغب اصفهانى که لغت شناس معروفى است، درباره معناى تدبیر و تدبر نوشته است: «التدبیر التفکیر فى دبر الامور» و «التدبر التفکر فى دبر الامور». تفکیر یعنى ذهن را ورزش دادن براى فکر کردن، اما تفکر به معناى خود فکر کردن است درباره چیزى که انسان مى تواند به آن برسد. معناى تدبر را فکرکردن و حالت تفکر داشتن در عاقبت امور مى دانند.
شباهت ها و تفاوت ها
ما در باره قرآن اصطلاح تفسیر را داریم.شاید این پرسش پیش آید که فرق تدبر و تفسیر چیست تدبر، گونه اى ژرف اندیشى و آینده اندیشى در یک موضوع و مسئله علمى است و اعم از این است که ابهامى از آن مسئله در ذهن داشته باشیم یا نه. مطلب روشن است، اما مى توان با ژرف اندیشى و کاوش در آن- بدون داشتن ابهام ابتدایى- مطالب بیشترى را از آن بفهمیم. اما تفسیر به معناى پرده بردارى و روشنگرى است. به معناى إبانه و توضیح است؛ کوششى است براى رفع ابهام از مشکلات یک متن.
وقتى متنى را- قرآن باشد یا متن دیگر- در برابر خواننده اى قرار مى دهیم، ممکن است او مشکلاتى درباره واژه ها و عبارات متن و این که این متن حقیقت است یا مجاز ، استعاره است یا کنایه و... احساس کند. دانش تفسیر متکفل پرده بردارى از این مشکلات و مشخص کردن حقایق اصیل است. وقتى کسى قرآن مى خواند و خود را با این تعبیر روبه رو مى بیند که «یَدُ اللهِ فَوْقَ أیدیهم» ممکن است این پرسش در ذهنش شکل بگیرد که آیا مى توان دستى به خدا نسبت داد این جا از علم تفسیر کمک گرفته مى شود که به ما مى گوید کلمات یک معناى اصلى و حقیقى دارند و گاهى هم معناى مجازى مى یابند. «ید» درباره خداوند متعال در معناى مجازیش استفاده شده نه معناى حقیقى. بنابراین یدالله یعنى قدرت و نعمت الهى.
در تدبر اما لزوماً ما با یک متن مشکل مواجه نیستیم. مثلاً سوره مبارکه حمد را مى خوانیم «الحمد لله رب العالمین» این ابهامى ندارد و از هر کسى بپرسید یعنى چى مى گوید ستایش از آن خداى پرورش دهنده جهانیان است. حالا مى توانیم با خودمان فکر کنیم علت تخصیص حمد به پروردگار عالم چیست چرا از بین اسامى و صفات پروردگار، روى ربوبیت در این جا دست گذاشته شده چرا نسبت موجودات را با خداوند از منظر تربیت و ربوبیت یا مالکیت مورد توجه قرار داده است
شاید گفته شود اگر به تفاسیر هم مراجعه کنیم، همین بحث ها را مى بینیم. بله؛ بین تدبر و تفسیر ممکن است هم پوشانى و قلمرو مشترک وجود داشته باشد، اما تفاوت اصلى تدبر با تفسیر در این نقطه است: در تفسیر با متنى روبه رو هستیم که حقایقى را وراى خودش دارد و در واقع براى خواننده، ابتدا به ساکن، مجمل، مشکل یا مبهم باشد. این جا ما به کمک قواعدى این مشکلات را برطرف مى کنیم. اگر به کتاب هاى مبانى و روش هاى تفسیر مراجعه کنید، مى بینید که اصول و ضوابطى را در اختیار شما مى گذارند. مثلاً یکى از اصول آن آشنایى با لغت عرب و تحولات معنایى لغات است؛ توجه به علوم ادبى و بلاغى و سبب نزول آیات است. تفسیر این مقدمات و لوازم را دارد اما تدبّر نیاز به این مقدمات علمى مفصل، لزوماً ندارد. بیشتر مربوط به اندیشیدن فرد است. یعنى وقتى کلامى را مى خواند، سرسرى ازش عبور نکند. احتمال بدهد که وراى این واژه ها مقصدى هست و پیامى اصلى وجود دارد.
خدمات متقابل
بین تدبر و تفسیر مشترکات بسیارى را هم مى توان سراغ گرفت. مثلاً تدبر درباره همان آیه «یدالله فوق أیدیهم» ما را به حاکمیت و قاهریت پروردگار مى رساند؛ جداى از بحث هاى علمى که ید به معناى دست است یا قدرت، اصل آیه در ارتباط با این پیام قرار است که خدا در رأس همه قدرت ها و عللى است که بر جهان حاکم اند.
بنابراین تدبر منافاتى با تفسیر ندارد، اما چیز مستقلى است براى خودش. رابطه این دو با هم لزوماً على و معلولى نیست، رابطه دوسویه است. گاهى اطلاعات تفسیرى کمک مى کند به عمیق شدن تدبر، و عمل تدبر کمک مى کند تا از مفاهیمى پرده بردارى شود که واژه ها از بیان آن قاصرند. این ها دو چیزند اما تعامل به صورت دوسویه بینشان برقرار است.
اگر از خود قرآن کریم بپرسیم، غرض از نزولش را تدبر در آیات مى داند. در سوره ابراهیم مى فرماید «کتاب أنْزَلْناهُ مبارک لیدّبّروا آیاته» ما این کتاب را فرستاده ایم تا در آیاتش تدبر بشود. یا در سوره محمد(ص) مى فرماید: «أفلا یتدبّرون القرآن أمْ عَلى قلوبٍ أقْفالها» این جا تدبر با قلب ارتباط مى یابد؛ یعنى با دل و عمق وجود انسان گره خورده است. آیا در قرآن تدبر نمى کنند یا مگر بر دل ها مُهر زده شده است قلب یعنى حقیقت روحى و وجودى انسان؛ در اصطلاح قرآن قلب همان ساختمان وجودى انسان است.
در کل قرآن کریم تنها یک بار واژه تفسیر به کار رفته است. در آیه ۳۳ سوره فرقان خطاب به پیامبر مى فرماید: «و لا یأتونک بمثلٍ إلا جعلناک بالحقْ و أحسن تفسیراً» درباره تو مَثَلى به زبان نمى آورند، مگر این که ما به بهترین شکل پاسخ آن را خواهیم داد. در حالى که از واژه تدبر در چندین جا استفاده شده است. گویا قرآن کریم بیشتر انسان ها را به تدبر امر مى کند. شاید علتش این باشد که تفسیر یک کار علمى است و نیاز به لوازم مقدمات و تخصص ویژه اى دارد. ما گروهى از دانشمندان را در این رشته شایسته مى دانیم و به آنها رجوع مى کنیم. درحالى که تدبر یک کار همگانى است و عموم مردم با هر سطح از دانش و شناخت به عنوان مسلمان قرآن مى خوانند و قرآن کتاب هدایتشان است. در این مسیر کافى است فقط تأمل کنند و گاهى روى برخى واژه ها درنگ کنند تا پیامى بگیرند. این حداقلى است که براى هر کسى قابل حصول و وصول است.
مسئله تفسیر یک چیز ذهنى و معلوماتى است، در حالى که تدبر یک امر درونى و قلبى است. اندیشیدن هاى با خود ذیل یک آیه، تدبر است. آیات، موضوع این اندیشه واقع مى شوند. مثلاً در سوره حمد مى خوانیم «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ مى بینید روى نام هاى الله و رحمن و رحیم تأکید بسیارى شده. خداوند نام هاى گوناگونى دارد، اما ابتداى کتابش را با این نام ها مزین فرموده است.
باء بسم الله نشانه استعانت و کمک است. بعد هم بحث از اختصاص حمد به خدایى است که مربّى و تربیت کننده است. دوباره روى رحمن و رحیم تأکید مى شود و به «مالک یوم الدین و إیاک نعبد و إیاک نستعین» مى رسد. این جا فعل ها به صورت جمع به کار رفته است. چرا مى گوید نعبد و نستعین شاید عبادت دسته جمعى مطلوبیت بیشترى داشته باشد تا عبادت فُرادى. چرا در مقام نماز این ها را مى گوییم کافى است در دانش تفسیر به ما بگویند ترتیب جمله هاى فعلیه در زبان عربى، فعل و فاعل و مفعول است، اما این جا مفعول مقدم شده است بر فعل و فاعل. این جا تدبر و تفسیر به هم سرویس مى دهند. دانش تفسیر مى گوید تقدم مفعول بر فعل و فاعل، ایجاد حصر مى کند. یعنى خداوند یاد مى دهد که بگوییم منحصراً تو را مى پرستیم و منحصراً از تو یارى مى جوییم.
همه ما سوره حمد را مى خوانیم، اما گاهى ذهن ما درگیر این تأملات مى شود و گاهى هم نه. اگر درگیر شدیم و پاسخ هایش را یافتیم یا از دانش تفسیر کمک گرفتیم، تدبر صورت گرفته است که دستاوردهاى بسیار زیادى دارد.
دستاوردها
یکى از دستاوردهاى تدبر، اگر به شکل جامع صورت بگیرد، درک کامل پیام هاى الهى در قرآن و شناخت اعجاز قرآن کریم است؛ چون یکى از زوایاى اعجاز قرآن و ابعاد آن که خود قرآن رویش تأکید دارد، یکدست بودن و خالى از اختلاف و تعارض و تناقض بودن قرآن است. اگر ما با ذهن سطحى نگر قرآن را بخوانیم، چه بسا در بین بسیارى از آیات احساس تعارض و اختلاف کنیم. فرض کنید آیاتى داریم که انسان را موجودى مختار توصیف مى کند، آیات دیگرى هم هست که نشان از مقدارى جبر دارد در این قضیه. بالاخره انسان موجودى مختار است یا مجبور
این جا یک ذهن متفکر و فعالى مى خواهد تا بتواند بین آیات جبر و اختیار جمع کند و همان طور که امام صادق علیه السلام فرموده اند، نتیجه بگیرد که «لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین.» حقیقت مطلب نه جبر مطلق است نه اختیار مطلق؛ وضعیتى بین این دو است. انسان در پاره اى از امور اختیارى ندارد، اما در بیشتر امور که مربوط به ساختن هویت خودش است، برخوردار از اختیار است. آیه ۸۲ سوره نساء مى گوید «أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً». قطعاً اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، شما اختلافات زیادى در آن پیدا مى کردید اما چون از جانب خداست، عارى از اختلاف است. آن چه به نام اختلاف در نگاه اول به چشم مى خورد، اختلاف نماست، نه اختلاف حقیقى و واقعى. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى فرمایند تدبر، رافع اختلاف در قرآن است. پس ما با تدبر، قرآن را خالى از اختلاف مى بینیم و به این بعد از ابعاد اعجاز قرآن پى مى بریم.
مبانى و روش
تدبر در قرآن مبانى و روشى دارد که اگر بخواهیم از این نعمت برخوردار شویم، باید آنها را بشناسیم و به کار بگیریم. از جمله مبانى تدبر در قرآن، اعتقاد به کلام خداوند بودن و بعد از آن قابل فهم بودنش است. حقیقت قرآن کریم نزد اهل بیت عصمت و طهارت است؛ در عین حال، ما انسان هاى غیر معصوم هم مى توانیم بهره هایى از پیام و حقیقت قرآن ببریم. به عبارت دیگر یکى از مبانى تدبر در قرآن اعتقاد به عمیق و ذومراتب بودن قرآن از نظر لایه هاى معنایى است. طبعاً لایه هاى ابتدایى را مى توان با اندکى تأمل به دست آورد، اما براى درک لایه هاى عمیق تر باید از اهل بیت استمداد کنیم.
به نظر مى رسد موارد زیر از مقدمات و لوازمى هستند که روش تدبر را شکل مى دهند:
الف- در برخورد با قرآن باید در محضر آن قرار گرفت. با قرآن نباید مثل کتابى برخورد کرد که پیش از خواب در بستر مطالعه اش مى کنیم و مى خوابیم. آداب این حضور را باید رعایت کنیم. باید قرآن را با آدابش، مانند وضو، قرائت کنیم. مطالعه یک چیز است و قرائت و تلاوت چیز دیگرى است.
ب- قرائت و تلاوت قرآن باید با ترتیل و تأنّى انجام بگیرد. ترتیل در برابر ارتجال است؛ یعنى انسان یک ضرب و یک نفس و بى وقفه قرآن را بخواند. این در روایات بسیار مذموم است و فرموده اند به تأنى و ترتیل بخوانید. علتش این است که ذهن ما بتواند روى عبارات متمرکز بشود.
ج- مکث بر آیات در زمان تلاوت، قدم بعدى است. به هیچ وجه عجله نکنیم و زمان محدودى براى خواندن قرآن قرار ندهیم. نگوییم ۱۰ دقیقه وقت داریم پس بیاییم یک سوره یاسین بخوانیم. باید در اختیار قرائتى باشیم که واردش شده ایم.
در سوره بقره مى فرماید: «الّذین آتیناهم الکتاب یتلونه حقّ تلاوته»؛ کسانى که ما این کتاب را به ایشان عطا کردیم، وقتى مى خوانندش، حق تلاوتش را بجا مى آورند. از امام صادق علیه السلام پرسیده شد که چگونه مى توان این حق را بجا آورد فرمودند: «الوقوف عند ذکر الجنّة و النّار» یعنى اى قارى قرآن، به آیه عذاب که رسیدى مکثى کن و پناه ببر به خدا از این عذابى که در آیه ذکر شده. هنگامى هم که به آیه رحمت رسیدى، آن را بطلب.
یکى از مواقع استجابت دعا هنگام تلاوت قرآن است. وقتى حالى پیدا کردیم، دعا کنیم و بخواهیم از خدا. وقتى به آیه تحمید مى رسیم، حمد خدا را بگوییم. چرا وقتى مى رسیم به «سبّح اسم ربک الأعلى» خوب است بگوییم «سبحان ربى الأعلى و بحمده» و وقتى مى رسیم به «فسبح باسم ربک العظیم» بگوییم «سبحان ربى العظیم و بحمده» این ریشه روایى دارد. پیامبر فرمودند این را در سجود و رکوعتان قرار دهید. اولیاى الهى هنگام تلاوت قرآن، عکس العمل مناسبى از خودشان بروز مى دادند. گاهى که احساس مى کردند آیه اى بر دلشان اثر مى گذارد، آن را دوباره و چندباره مى خواندند. چون تدبر با دل ارتباط دارد. هرجا دیدیم آیه اى روى دلمان اثر مى گذارد، باید غنیمت بدانیم و دوباره بخوانیم.
در سوره مبارکه بنى اسرائیل خطاب به مشرکین مى گوید مى خواهید به این قرآن ایمان بیاورید، مى خواهید نیاورید؛ اما آنها که اهل علم و دانش هستند، وقتى این آیات را مى شنوند «خروّا سُجَّداً و بکیّاً» به سجده مى افتند در حالى که اشک مى ریزند. این ها از لوازم و آثار تدبر است نه تفسیر. تدبر با عمق وجود انسان سر وکار دارد و هنگامى که انسان خاشع مى شود، اشکش هم سرازیر مى شود.
یک یادآورى
فرق است بین «تدبر» با «تفسیر به رأى» که ما بشدت از آن نهى و منع شده ایم. در تدبر انسان تسلیم قرآن است و با یک ذهن صاف و پاک وارد قرآن مى شود و پیشداورى ندارد. قرآن نام این حالت را «تقوا» مى گذارد؛ «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین». اما تفسیر به رأى این است که انسان باور و اندیشه اى را که دارد، براى اثبات مشروعیت آن به قرآن استناد کند. به شکل غیر واقعى و مصنوعى آیات قرآن را به خدمت بگیرد تا عقیده خودش را توجیه کند. در واقع رأى خود را بر قرآن تحمیل مى کند. در حالى که جدّاً در تدبر انسان تسلیم قرآن است و با قرارگرفتن در محضر قرآن به برداشت هایى مى رسد که در سایه تدبر بى طرفانه و بدون داشتن ذهنیت هاى قبلى به دست آمده اند. انسان به دریافت هایى که خدا روزى او خواهد کرد، قانع مى شود. بنابراین آنچه از پیش فرض هاى نادرست جلوگیرى خواهد کرد، تقواست.امیدواریم از این نکات و نکات دیگرى که در کتاب هاى تخصصى هست، درس بگیریم و مصداق این سخن امیرالمؤمنین علیه السلام باشیم که در نهج البلاغه مى فرماید: کسى با قرآن نشست و برخاست نکرد مگر این که چیزى از او کم و چیزى بر او اضافه شد؛ کورى وجود و جهالت هاى او کم شد و بر هدایت و شناخت او افزوده گشت.

آداب قرائت قرآن در سخن و سیره امامان (ع)

جواد محدّثی
اگر دلداده اهل وفایی
بیا تا روز و شب، قرآن بخوانیم
شفای دردها، آیات قرآن
تو را ممکن شود با بال ترتیل اگر رهپوی راه اولیایی
که دل گیرد ز نورش، روشنایی
که دارد بهر هر دردی، دوایی
سفر تا مرزهای ماورایی
الفبای خداجویی، همین است
اگر با این الفبا، آشنایی (1) ادب آموختگان مکتب اولیای الهی، «هدایت ولایی» را در همه شئون زندگی سرمشق قرار می دهند، حتّی در «ادبِ برخورد با قرآن» و کیفیت تلاوت و تدبّر در کلام خدا. و اگر جز این باشد، شرط «اطاعت» و «تبعیت» از میان می رود و رابطه امام و مأموم و پیشوا و پیرو، گسسته می شود.
باری، برآنیم که ادب قرائت و تلاوت را در مکتب اهل بیت علیهم السلام مرور کنیم و در مرحله بعد، به کار بندیم.
اهل بیت علیهم السلام، اهل قرآن
خود اهل بیت عصمت، بارها گفته اند که: قرآن در خانه ما اهل بیت فرود آمده است و ما به کلام الله، اولی و سزاوارتریم.
پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم نیز، آنجا که سخن از به یادگار نهادن دو میراث نفیس و گران قدر به نام «کتاب خدا و عترت» به میان آورد، بر جدایی ناپذیری این دو «ثقل اصغر و اکبر» تأکید فرمود. پس اهل بیت علیهم السلام، اهل قرآن بودند و خانه آنان مهبط وحی و محلّ نزول جبرئیل. از این رو، در آراستگی به «ادب تلاوت» نیز باید همین خاندان مورد توجّه و سرمشق قرار گیرند. به فرموده حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم:
«... هُمْ مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَهُمْ، لایُفارِقُونَهُ وَ لا یُفارِقُهُم (2)؛ آنان با قرآنند و قرآن با آنان است، نه آنان از قرآن جدا می شوند، نه قرآن از آنان جدا می گردد.»
اما اگر بخواهیم با قرآن باشیم، باید با اهل بیت باشیم، در همه چیز، حتّی در شیوه برخورد با قرآن کریم و بهره گیری از معارف آن و تأدّب به ادب قرآنی و انس با وحی آسمانی و قرائت و تلاوت این منشور جاوید.
ادب ظاهری و باطنی
آنچه به عنوان «ادب ظاهریِ» تلاوت، در روایات و کلام بزرگان مطرح است، رعایت نکاتی است که به کیفیت خواندن، نشستن، تلفّظ، طهارت، وقار، جهت گیری و... مربوط می شود. «ادب باطنی» هم بیشتر به حالت درونی و خشوع قلبی و توجّه به اینکه در محضر خداییم و قرآن، منشور پروردگار و فرمان آسمان است و ما مخاطب این کتابیم و اوامر و نواهی آن متوجّه ماست و این گونه مسائل مربوط می شود.
برای حضور در محضر قرآن، مراعات هردو «ادب» ضروری است، تا از هدایت و نور قرآن بهره مند شویم.
و اگر قرآن کریم ستایش از کسانی می کند که قرآن را آن گونه که بایسته و شایسته است، تلاوت می کنند «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»(3)؛ آموختنِ این «حقّ تلاوت» هم باید در مکتب اهل بیت علیهم السلام صورت گیرد که مفسّر و معلّم و ترجمان وحی الهی اند؛ که گفتنی در این مورد بسیار است...!
ادب ظاهری
از رهنمودهای معصومین علیهم السلام چنین برمی آید که قداست و حُرمت قرآن را باید پاس داشت و با آن برخورد متین، مؤدّبانه و احترام آمیز داشت، حتّی دست و دل پاک و چشم دور از گناه و زبان و دهان تمیز و خوشبو و توجّه به قبله و... را هم باید رعایت کرد. چرا که قاری، وقتی این منشور الهی را پیش رو می گشاید، باید حسّ «حضور در محضر خدا» داشته باشد و این، حتّی در نحوه نشستن و نگاه و نظافت و خوشبویی و مراعات ادب محضر، مؤثّر است.
برخی از این آداب عبارتند از:
1. پاکی و طهارت و وضو
وقتی تلاوت به عنوان یک عبادت صورت می گیرد، طهارت هم شرط آن است و و رعایت ادب برخورد با قرآن، ایجاب می کند که با وضو قرائت کنیم.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
«لایَقْرَء الْعَبْدُ القُرآنَ إذا کانَ عَلی غَیرِ طَهُورٍ حَتَّی یَتَطَهَّر(4)؛ بنده، وقتی که وضو ندارد، قرآن نخواند تا آنکه وضو بگیرد و طهارت یابد».
البته قرائت بی وضو حرام نیست؛ ولی رعایت احترام کلام خدا، به داشتن وضو هنگام تلاوت است.
2. مسواک
در کلام اولیای الهی، دهان، معبر کلام خدا به شمار آمده و مجرای این منشور نورانی است. پس باید این مجرا پاک باشد، تا پاکسازی قرآن نسبت به دل و جان بهتر صورت پذیرد. این پاک ساختن مجرا و معبر قرآن به گفته روایات، «مسواک» است. به این دو حدیث توجّه کنید:
پیامبرخداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دهان های شما راههایی از راههای خداست، پس آنها را تمیز کنید: «أَفْواهُکُمْ طُرُقٌ مِنْ طُرُقِ رَبِّکُمْ، فَنَظِّفُوها».(5)
و در سخن دیگر، امام صادق علیه السلام از قول جدّش پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که آن حضرت فرمود: راه قرآن را تمیز کنید. پرسیدند: ای پیامبرخدا! راه قرآن چیست؟ فرمود: دهان هایتان. پرسیدند: چگونه تمیزش کنیم؟ فرمود: با مسواک زدن.(6)
3. نگاه
نگاه به صفحه قرآن، عبادت است. به تعبیر پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم نگاه در سه چیز عبادت است، یکی هم «... وَ فِی المُصْحَفِ» است.(7) پس گشودن این کتاب که «نامه محبوب» است و نگاه به صفحات نورانی آن و لذّت بردن از نظر در این منشور هم، از آداب ظاهری تلاوت است.
4. سکوت هنگام شنیدن
قرآن کریم دستور می دهد که «وَإِذا قُرِءَ القُرآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»(8)؛ چون قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و سکوت کنید. که البته بین «استماع» و «انصات» فرق است و انصات، سکوت همراه با توجّه، تأمّل و تدبّر است.
این رهنمود قرآنی، در سخن اهل بیت علیهم السلام هم آمده است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «اِذا قُرِءَ عِنْدَکَ القُرآنُ، وَجَبَ عَلَیکَ اْلاِنْصاتُ وَالإِسْتِماعُ (9)؛ هرگاه نزد تو قرآن بخوانند، بر تو واجب است که سکوت و توجّه کنی.»
طبیعی است که بی توجّهی به تلاوت و حرف زدن هنگام قرائت قرآن، از سوی دیگران، نوعی بی ادبی است که متأسّفانه در جامعه ما بسیار هم رواج دارد!
5. صدای خوب
خواندن قرآن با صدای زیبا، هم بر زیبایی و جاذبه آن می افزاید، هم بر تأثیر گذاریش بر دلها می افزاید. بر عکس، بدخواندن آن عامل گریز است. به قول سعدی:
گر تو قرآن بدین نمط خوانی ببری رونق مسلمانی
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «لِکُلِّ شیی ءٍ حِلْیةٌ وَ حِلیةُ القُرآنِ الصَّوتُ الحَسَنِ (10)؛ هر چیزی زینتی دارد و زینت و آراستگی قرآن، صدای خوب است».
امام صادق علیه السلام هم در تفسیر «وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتِیلاً»؛ مفهوم ترتیل و حقّ تلاوت را یکی، مکث و درنگ هنگام خواندن دانسته، یکی هم، زیبا خواندن قرآن: «و تُحَسِّنَ بِهِ صَوتَکَ.»(11)
نیز رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرموده است: قرآن را زیبا و نیکو بخوانید، چرا که صدای خوب، زیبایی قرآن را می افزاید: «حَسِّنُوا القرآنَ بأصواتِکُم، فانَّ الصَّوتَ الحَسَنَ یَزیدُ القرآنَ حُسْنا.ً(12)»
این توصیه، در سیره و روش اهل بیت علیهم السلام نیز متجلّی بود و خود آنان زیبا و دلنشین قرآن می خواندند. در حدیث است که امام زین العابدین علیه السلام که قرآن می خواند، گاهی رهگذری که عبور می کرد، از صدای زیبای او مدهوش و بیهوش می شد.(13) و حضرت باقرعلیه السلام چنین در تلاوت قرآن، خوش نوا بود که رهگذران را میخکوب می کرد و سقّایان هنگام عبور، می ایستادند و دل به صدای خوش قرآن خوانی می سپردند:
«اِنَّ أَباجَعفرَ کانَ أحسَنُ النّاسِ صَوتاً بِالقرآن، وَ کانَ إِذا قامَ مِنَ اللَّیلِ وقَرَأ، رَفَعَ صَوتَهُ فَیَمُرُّ بِهِ مارُّ الطَّرِیقِ مِنَ السَّاقِینَ وَ غَیْرِهِم فَیَقُومُونَ فَیَستَمعُون اِلی قِرائَتِهِ.»(14)
6. دعای قبل از خواندن قرآن
از آداب دیگر قرائت، نیایش و دعای پیش از تلاوت است. این نکته نیز در سیره امامان معصوم علیهم السلام مشهود است. دعاهای قبل از تلاوت، که از ائمّه روایت شده که چنین می کردند، گواه این ادّعاست. از جمله چند دعا از امام صادق علیه السلام نقل شده است.(15) همچنین دعای ختم قرآن و در پایان تلاوت، که از امامان ما، از جمله امام صادق و امام سجادعلیهما السلام در صحیفه نقل شده است.
7. استعاذه
گفتنِ «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» و پناه بردن به خدا از شرّ شیطان، از دیگر توصیه های اهل بیت برای تلاوت است و این الهام گرفته از خود قرآن است که می فرماید: «وَإذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذْ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم»(16). خود اهل بیت علیهم السلام هرگاه می خواستند آیه ای را بخوانند، پیش از آن استعاذه می کردند. حلبی از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا در آغاز هر سوره، استعاذه خوب است؟ فرمود: آری، از شیطان رجیم به درگاه خدا پناه ببر و استعاذه کن.(17)
خواندنِ با لحن عربی در تلاوت، خواندن به ترتیب سوره ها و آیات، فصیح و روشن خواندن آیات، همیشه قرآن خواندن، ترویج قرآن خوانی در خانه ها، ثواب قرائت قرآن از حفظ، ختم قرآن و امثال اینها، از جمله آداب دیگری است که شرح و بسط آنها به طول می انجامد و به این مقدار بسنده می کنیم.(18)
ادب باطنی
وقتی قرآن از کسانی ستایش می کند که هنگام شنیدن آیات الهی، مو بر بدنشان راست می شود، قلب هایشان خاشع می شود، اشکشان جاری می گردد، ایمانشان افزوده می شود «و إذا تُلِیَتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایماناً»؛ اینها اشاره به نوعی حالت درونی، توجّه به مضامین آیات، بهره گیری از حکمت ها و موعظه ها، درمان دردها، زدودن رذائل، تحصیل خشوع و خشیت، ایمان، توکّل و افزایش شوق و محبّت الهی دارد که می توان از مجموع آنها به «ادب باطنی» تعبیر کرد.
جهانی راز، اندر بای قرآن نباشد گفته ای همتای قرآن
نشان های خدا را می توان دید که دارد جلوه در سینای قرآن
جمال و قدرت و فیض خدایی تجلّی کرده در سیمای قرآن
دل و جان را صفایی تازه بخشد شمیم عطر روح افزای قرآن
خوشا آن لب که خواند آیه وحی خوشا آن دل که باشد جای قرآن
به دست آری گهرهای فراوان زنی گر غوطه در دریای قرآن (19)
بازهم در مکتب اهل بیت علیهم السلام زانو می زنیم و گوشه هایی از ادب باطنی تلاوت قرآن را می آموزیم:
1. تدبّر در آیات
روخوانی سطحی بدون توجّه به مضمون پیام الهی، بی احترامی به کتاب خداست. همان طور که یک نامه از دوست وقتی به دستمان می رسد، می گشاییم و می خوانیم و به پیام و محتوایش توجّه می کنیم، نسبت به کتاب خدا نیز چنین باید بود.
امام صادق علیه السلام وقتی می خواست قرآن بخواند، پیش از تلاوت مصحف، با ستایش از کلام خدا و توصیف این حبل المتین و رشته پیوند بین خالق و مخلوق، از خداوند می خواست و دعا می کرد که نگاهش را در قرآن، عبادت قرار دهد و قرائتش را اندیشه و تفکرش را پندگیری. و دعا می کرد که هنگام خواندن، پرده ای بر روی چشم دل و فهم و بصیرتش افکنده نشود تا بتواند از این تلاوت، موعظه و هدایت گیرد.(20)
از امام سجّادعلیه السلام نیز روایت شده است:
«آیاتُ القُرآنِ خَزائِنٌ، فَکُلَّما فَتَحْتَ خَزانَةً یَنْبَغی لَکَ أَن تَنْظُرَ ما فیها(21)؛ آیات قرآن گنجینه هایی است که هرگاه یکی از این گنج ها را گشودی، سزاوار است که به آنچه در آن است، نیکو بنگری.»
2. رقّت قلب و خشوع دل
برخورد با کلام الله، اگر همراه با معرفت و فهم و پندپذیری باشد، آیات آن دل را می لرزاند و هاله ای و سایه ای از حزن بر قلب قاری می افکند و اگر جز این باشد، نشان بی توجّهی قلب به عظمت این کتاب و صاحب سخن است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«مَنْ قَرَءَ القرآنَ وَ لَمْ یَخْضَعْ لِلَّهِ وَ لَمْ یَرِقَّ قَلْبُهُ ولا یَکْتَسی حُزْناً و وَجَلاً فی سِرِّهِ، فَقَدِ اسْتَهانَ بِعَظیمِ شَأْنِ اللهِ تَعالی (22)؛ هرکس قرآن بخواند، امّا در برابر خدا خاضع نگردد و در دلش احساس رقّت و حزن و خوف نیابد، عظمت شأن الهی را سبک شمرده است.»
در سیره امام کاظم علیه السلام آمده است که قرآن را نیکو و زیبا می خواند و هنگام تلاوت، محزون می شد و شنوندگان از تلاوت او گریان می شدند... : «وَکانَ إِذا قَرَأَ یَحْزَنُ وَ بَکَی السَّامِعُونَ لِتِلاوَتِهِ».(23)
در سیره حضرت رضاعلیه السلام نیز آمده است که شب ها هنگام خوابیدن، در بستر خویش که قرار می گرفت، بسیار قرآن می خواند و چون به آیه ای می رسید که در آن یادی از بهشت یا جهنّم شده است، می گریست و از خداوند بهشت می طلبید و از دوزخ به خداوند پناه می برد: «... فَإذا مَرَّ بِآیَةٍ فیها ذِکرُ جَنَّةٍ أَونارٍ بَکی وَ سَألَ اللهَ الجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّارِ».(24)
اینها نمونه هایی از ادب باطنی پیشوایان هنگام تلاوت قرآن است.
3. پذیرش اوامر و نواهی
هنگام دریافت یک حکم و فرمان از سوی حاکم و فرمانده، ادب اقتضا می کند که دریافت کننده پیام، امر و نهی ها و باید و نبایدهای آن را دریابد و خود و عمل خود را طبق آن و با آن هماهنگ سازد. قرآن هم منشور آسمانی و فرمان الهی است و پر از آیات وعده و وعید و امر و نهی است. تلاوتگر آیات، سزاوار است که آنها را دریابد و مطیع فرمان باشد و از نهی های آن بپرهیزد. این گونه ادب، ادب اطاعت و فرمانبرداری است.
در کلام حضرت صادق علیه السلام چنین آمده است:
«فَانْظُرْ کَیْفَ تَقْرَأُ کِتابَ رَبِّکَ وَ مَنشُورَ وَلایَتِکَ، وَ کَیْفَ تُجیبُ أوامِرَهُ وَ نَواهِیَهُ وَ کَیْفَ تَمْتَثِلُ حُدُودَهُ، فَإِنَّهُ کِتابٌ عَزِیزٌ لایَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ، فَرَتِّلْهُ تَرْتیلاً وَ قِفْ عِندَ وَعْدِهِ وَ وَعیدِهِ، وَ تَفَکَّرْ فِی أَمْثالِهِ وَ مَواعِظِهِ وَاحْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إقامَتِکَ حُرُوفَهُ فی إِضاعَةِ حُدُودِهِ (25)؛ بنگر چگونه نامه پروردگارت و منشور ولایتت را می خوانی و چگونه امرها و نهی های او را پاسخ می دهی و چگونه از حدود الهی فرمانبرداری می کنی، که این قرآن کتابی است استوار که نه از پیش رو و نه از پشت سر، از هیچ طرف، باطلی سراغ آن نمی آید، نازل شده ای از سوی خدای حکیم و ستوده است. پس آن را به نیکی تلاوت کن، هنگام (برخورد با) وعده و وعیدش درنگ کن و در مَثَل ها و موعظه هایش بیندیش، و پرهیز از این که با مراعات حروف، به تباه ساختن حدود آن بیفتی!»
این تعبیر آخرین، به راستی که شگفت است، برخی در قرائت، تنها به ادای صحیح مخارج حروف و رعایت قواعد تجوید و لحن و صوت می اندیشند، امّا حقیقت قرآن را مورد بی مهری و بی اعتنایی قرار می دهند. این همان «اقامه حروف» و «اضاعه حدود» است و پرداختن به پوست و غفلت از مغز!
4. قرآن محوری
از نکات دیگر در ادب باطنی قرآن، پیروی از این پیشواست. امامان، پیشوای ناطق اند و قرآن، امام صامت. آن گونه که باید «امام محور» بود، باید «قرآن محور» زیست؛ یعنی در اخلاق فردی و اجتماعی، در قانونگذاری و مدیریت، در جنگ و صلح، در اقتصاد و سیاست، در تعلیم و تربیت و... نگاه کرد که قرآن چه می گوید و طبق آن عمل کرد؛ یعنی گرفتن برنامه و خطّ مشی از قرآن، نه آن که قرآن را یدک کشید و از آن برای سیاست ها و برنامه ها و دیدگاه های خود، پشتوانه و تأییدیّه جست! این، نوعی برخورد التقاطی با قرآن است.
در روایات متعدّد آمده است که قرآن را امام و قائد قرار دهید، نه آنکه آن را به دنبال خود بکشید. پیامبر خاتم در این زمینه می فرماید:
در فتنه های تاریک به قرآن چنگ زنید که شفیع شما است... هرکس قرآن را جلوی خود قرار دهد، قرآن او را به سمت و سوی بهشت رهبری می کند، امّا هرکس قرآن را پشت سر خویش قرار دهد، او را به طرف آتش سوق می دهد. قرآن راهنما به بهترین راه است...: «مَنْ جَعَلَهُ أَمامَهُ قادَهُ إِلیَ الجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِلیَ النَّارِ، وَ هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلی خَیرِ سَبیلٍ...»(26).
این ویژگی، شاخصه امّت قرآنی و نظام قرآنی است و اگر جز این باشد، قرآن دچار همان مهجوریتی خواهد شد که روز قیامت، از امّت شکایت خواهد کرد.
5. توجّه به کیفیّت، بیش از کمیّت
هرچند که زیاد قرآن خواندن و ختم قرآن، یک فضیلت است و پیشوایان دین، چنین می کرده اند، امّا از آداب باطنی آن است که به کیفیّت، بیش از کمیّت توجّه شود. «چگونه خواندن»، مهم تر از «چه قدر خواندن» است. ائمّه در عین آن که کثرت تلاوت داشتند، تدبّر در آیات هم داشتند و قرآن با دل و جانشان همنوا و عجین می شد.
حضرت امیرعلیه السلام توصیه کرده است که: قرآن را روشن و استوار بخوانید و با ضربه های اثرگذار قرآن، بر دلهای سنگی و قساوت گرفته خویش بکوبید، باشد که تکان بخورد و اثر پذیرد و همه فکر و همّت شما این نباشد که به آخر سوره برسید: «وَلکِنِ ِ اقْرَعُوا بِهِ قُلُوبَکُمُ الْقاسیَّةَ وَلایَکُنْ هَمُّ أحَدِکُمْ آخِرَالسُّورَةَ»(27).
و این یعنی توجّه به کیفیّت، بیش از کمیّت!
در احادیث متعدّدی چنین آمده است که: قرآن با حُزن نازل شده است، پس آن را با حزن بخوانید. امام صادق علیه السلام می فرماید: «إنَّ القرآنَ نَزَلَ بِاالحُزْنِ فَاقْرَؤُهُ بِالحُزنِ».(28)
این نکته، در سیره امامان و کیفیّت تلاوتشان هم مشهود است. در سیره حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام چنین آمده است:
«وکانَتْ قِرائَتُهُ حُزناً، فَإذا قَرَأ، فَکَأَنَّهُ یُخاطِبُ إنْساناً(29)؛ قرائت قرآن آن حضرت، حزن آلود بود، وقتی قرآن می خواند، گویا انسانی را مورد خطاب قرار می دهد.»
این گونه رابطه برقرار کردن با قرآن و قرائت زنده و با حسّ و شعور، نشانه ادب قاری در پیشگاه این کلام مقدّس است.
در دستورهای دینی برای قرائت چنین آمده است که: وقتی قرآن می خوانید، چون به آیه های «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا...» می رسید که خطاب و ندای قرآن به اهل ایمان است، بگویید: «لبیّک» تا ندای خدا و فراخوانی قرآن را پاسخ داده باشید. این لبّیک گویی زبانی در تلاوت، می تواند زمینه سازی لبّیک گویی عملی در طول زندگی به رهنمودهای قرآن کریم باشد.
در سیره حضرت رضاعلیه السلام آمده است که وقتی به آیه «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأَعْلی» می رسید (خدای برتر خویش را تسبیح بگو)، در نهان می گفت: سبحان ربی الاعلی. و چون آیه «یا ایّها الّذین آمنوا...» را تلاوت می کرد، آهسته می گفت: «لبیّک اللهم لبیّک».(30)
امید است که با الهام از رهنمودهای «اهل بیت علیهم السلام»، در آستان قرآن با «ادب ظاهری و باطنی» حضور یابیم و جرعه های حکمت و هدایت وحی را در جام وجودمان بریزیم و از این مِشکات عرشی، روشندل گردیم.
قرآن به دلِ فسرده جان می بخشد از پرتو خود، جان به جهان می بخشد
این معجزه رسولِ پاکِ مدنی است حقّا که حیات جاودان می بخشد(31)
پاورقیها:
1. برگ و بار، از نویسنده، ص 236.
2. جامع الاخبار والآثار، محمد باقر ابطحی، ج 1، ص 66.
3. بقره / 121.
4. بحارالانوار، ج 73، ص 130.
5. همان.
6. همان، ص 131.
7. الحیاة، ج 2، ص 158، به نقل از وسائل الشّیعه.
8. اعراف / 204.
9. وسائل الشّیعه، ج 4، ص 861، ح 4.
10 و 11.الحیاة، ج 2، ص 158، به نقل از بحارالانوار.
12. وسائل الشّیعه، ج 4، ص 859، ح 6.
13. همان، ح 2.
14. همان، ص 858، ح 2.
15. ر.ک: جامع الاخبار والآثار، ج 1، ص 245.
16. نحل / 98.
17. جامع الاخبار و الآثار، ج 1، ص 243.
18. روایات آن را در جامع الاخبار، ج 1، ص 227 تا 342 مطالعه کنید.
19. برگ و بار، ص 235.
20. الحیاة، ج 2، ص 160.
21. وسائل الشّیعه، ج 4، ص 849.
22. الحیاة، ج 2، ص 160.
23. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 318.
24. عیون اخبارالرّضا، ج 2، ص 196.
25. بحارالانوار، ج 82، ص 44.
26. وسائل الشّیعه، ج 4، ص 828.
27. همان، ص 856، ح 1.
28. همان، ص 857، ح 1.
29. همان، ح 3.
30. بحارالانوار، ج 82، ص 34.
31. برگ و بار، ص 237.