اداره مسجد و حاکم اسلامی

اداره مسجد و حاکم اسلامی

مسجد از دو جهت با حاکم اسلامی در ارتباط است یکی در اصل تحقق مسجد و دیگری در اداره. در اصل تحقق مسجد، به خودی خود اذن حاکم شرع و حتی قبض و تحویل گرفتن او معتبر نیست. بسیاری از فقیهان تصریح کرده‏اند که برای تحقق یافتن عنوان مسجد برای مکانی، همین که بانی، صیغه وقف را اجرا نماید و یک نفر در آنجا نماز بخواند، کافی است.[۵۰] بنابر رأی کسانی که صیغه خواندن را در تحقق مسجد معتبر نمی‏دانند، همین که یک یا چند نفر با اذن بانی در آن جا نماز به جای آورند، عنوان مسجد بودن تحقق می‏یابد.[۵۱] بنابراین پیدایش و تحقق مسجد به خودی خود منوط به اذن حاکم شرع نیست.

پرسشی که مطرح می‏شود این است که هرگاه حاکم اسلامی بنای مسجدی را به مصلحت نداند، آیا می‏تواند از ساخت آن جلوگیری کند؟ قطعا پاسخ این پرسش مثبت است. اعمال ولایت دقیقا در چنین مواردی معنا و مفهوم پیدا می‏کند. ولی جلوگیری حاکم اسلامی از بنای یک مسجد هم کاملا باید بر پایه‏ یک مصلحت روشن باشد وگرنه جلوگیری از مسجدسازی یک گناه بزرگ است. مصلحتی که حاکم با استناد به آن ممکن است از ساخت مسجدی ممانعت کند، می‏تواند امور مختلفی باشد؛ مثل اینکه حاکم تشخیص می‏دهد با وجود مساجد متعدد در مکانی، نیازی به ساخت مسجد جدید نیست؛ یا اینکه وجود چنین مسجدی مایه رکود و کاستی مساجد همجوار می‏شود.

در زمان پیامبر (ص) گروهی از مردم قبیله مزینه و بنی‏کعب از آن حضرت تقاضا کردند تا آنان نیز همچون دیگر قبایل در محل زندگی خود مسجدی بنا کنند. پیامبر (ص) به دلیل اینکه محل سکونت آنان تا مسجدالنبی نزدیک بود با پیشنهاد آنان موافقت نکرد و فرمود: «مسجد من مسجد شما هم هست در همین مسجد نماز بگزارید».[۵۲]

حاکم اسلامی می‏تواند دستورالعمل‏ها و توصیه‏هایی را پیرامون بهسازی ساخت و ساز مساجد به بانیان و واقفان داشته باشد.

همچنین حاکم اسلامی با اتکا به اختیاراتی که دارد می‏تواند به طور مستقیم یا با اعطای وکالت و نمایندگی به افراد معینی در زمینه‏ چند و چون اداره امور مساجد مداخله کند. این مداخله طبعا در چارچوب موازین شرعی خواهد بود. بنابراین چنانچه مسجد دارای موقوفاتی باشد و بانی مسجد برای آن متولی تعیین کرده باشد، حاکم یا نماینده او نمی‏تواند در زمینه‏ موقوفات مسجد مزاحم او شود. اما در صورتی که متولی، فاقد اهلیت اداره موقوفه شده باشد، در این صورت هر گاه عدم اهلیت او براساس موازین شرعی ثابت شود، حاکم یا نماینده‏ او حق عزل وی را خواهد داشت.

همچنین حاکم یا نماینده او حق ندارد بدون دلیل، مسلمانان و یا گروهی از آنها را از بهره برداری از مسجد برای اغراض مباح و مشروع، محروم کند؛ زیرا مسجد یک مکان مشترک و عمومی است که هر مسلمانی در چارچوب موازین شرع حق بهره برداری مباح از آن را دارد و حاکم نمی‏تواند بدون جهت مردم را از رفت و آمد به مکانهای عمومی و یا انتفاع و بهره‏وری از مباحات منع کند.

بحث حساسی که در این جا مطرح می‏شود مسئله برخورد «حق دخالت حاکم در مسجد»، با «حق آزادی سیاسی مردم» است. برای روشن شدن بحث فرض کنیم مردمی که نظام اسلامی و حاکم اسلامی را پذیرفته‏اند، انتقادهایی نسبت به عملکرد بخش‏هایی از حاکمیت داشته باشند و از باب امر به معروف و نهی از منکر بخواهند آن را به طور علنی مطرح کنند. طبعا در جامعه‏ اسلامی یکی از مراکز مهم سیاسی که پایگاهی برای امر به معروف و نهی از منکر نیز به شمار می‏آید، مساجد است. حال اگر شهروندان نظام اسلامی بخواهند در این راستا از پایگاه مسجد بهره برداری کنند، آیا حاکم اسلامی یا نماینده او در امور مساجد می‏تواند آنان را از تجمع در مسجد و یا برگزاری مجالس سخنرانی یا تدریس و بحث و گفت وگو پیرامون موارد یاد شده باز دارد و اصلا آنها را به مسجد راه ندهد؟

پاسخ این است که برگزاری موارد یاد شده در مسجد جزء حقوق مردم است و حاکم نمی‏تواند مردم را از یک نوع بهره برداری مشروع از مسجد منع نماید؛ درست به همان دلیل که حاکم در شرایط عادی نمی‏تواند مردم را از نماز گزاردن در مساجد منع نماید. ممانعت از استیفای چنین حقوقی تنها در صورت وجود یک مصلحت برتر که وجود آن برای حاکم اسلامی احراز شده باشد، جایز است.

مسجد در نظام اسلامی، محل تلاقی و مجمع حکومت و مردم است. در نظام اسلامی، مسجد همان گونه که نمی‏تواند به عنوان یک نهاد مردمی به مثابه‏ پایگاهی علیه حاکمیت صالح عمل نماید، نمی‏تواند به پایگاهی صد در صد حکومتی بدین معنا که مردم حتی حق نداشته باشند انتقادهای سازنده خود را در آن جا ابراز نمایند، تبدیل شود. پس هم مردم مجازند از حق مشروعی که در زمینه‏ بهره برداری صحیح از مساجد دارند، بهره‏مند شوند و هم حاکمیت حق دارد از تبدیل مسجد به کانونی برای فتنه‏انگیزی جلوگیری کند.

موضوع دیگری که باید درباره چند و چون دخالت حاکم اسلامی در آن بحث کرد، عزل و نصب ائمه جماعات مسجد است. اصولا عهده‏داری منصب امام جماعت به خودی خود منوط به اذن حاکم اسلامی نیست؛ با مراجعه به بسیاری از متون فقهی شیعه و سنی در باب شرایط امام جماعت حتی یک مورد پیدا نشده است که فقیهی شرط عهده‏داری امامت جماعت را، منصوب شدن از سوی حاکم بداند. بلکه شهید ثانی در رساله‏ای که پیرامون نماز جمعه نگاشته، تصریح کرده است که: «به اجماع مسلمانان، امامت نماز جماعت، مشروط به اذن امام نیست».[۵۳]

به اجماع و اتفاق علمای اسلام، تصدی امامت در نماز جماعت، مشروط به اذن حاکم نیست؛ ولی این بدان معنا نیست که حاکم اسلامی حق مداخله در عزل و نصب ائمه‏ جماعات مساجد را نداشته باشد. مقتضای ولایت عام حاکم اسلامی آن است که بتواند در این زمینه مداخله کند؛ ولی چنانکه برخی از فقیهان تصریح کرده‏اند، اعمال ولایت در این زمینه، الزامی نیست؛ یعنی چون امامت جماعت برخلاف امامت جمعه، منصب نیست،[۵۴] هر گاه مردم خود امامی را برگزینند و به وی اقتدا کنند کافی است و نیازی به نصب او از سوی حاکم اسلامی نیست.

با مطالعه در سیره‏ پیامبر (ص) نیز روشن می‏شود که هر چند همه‏ امامان جماعت از جانب آن حضرت تعیین نشده بودند، ولی آن حضرت در مواردی نسبت به نصب امام جماعت برای مساجد مهم، اقدام فرموده است. معاذ بن جبل در یک برهه‏ زمانی از سوی پیامبر (ص) به امامت مسجد قبا برگزیده شد.[۵۵]

در دورانی که معاذ امامت مسجد قبا را بر عهده داشت، روزی تمیم بن زید انصاری برای ادای نماز صبح وارد مسجد قبا شد، با آنکه هوا روشن بود، ولی نمازگزاران مسجد قبا همچنان به انتظار معاذ نشسته بودند، تمیم از مردم پرسید: چرا فرشتگان شب و روز را که می‏خواهند با شما نماز بگزارند، منتظر نگه داشته‏اید؟ گفتند: ما منتظر امام جماعت [معاذ] هستیم. تمیم گفت: چرا هر گاه امام تأخیر می‏کند، یکی از شما امام نمی‏شوید؟ مردم به تمیم گفتند: تو برای امامت از ما سزاوارتری. تمیم خطاب به مردم گفت: آیا به امامت من راضی هستید؟ گفتند: آری و تمیم امام جماعت شد. پس از ادای نماز، معاذ به مسجد آمد و خطاب به تمیم گفت: چرا خود را وارد لباسی کردی که رسول الله (ص) آن را بر من پوشانده است؟ تمیم گفت: در این باره با پیامبر (ص) صحبت می‏کنیم. تمیم و معاذ به حضور پیامبر (ص) رسیدند. تمیم ماجرای پیش آمده را به حضور پیامبر (ص) عرض کرد. ایشان فرمودند: همواره هر گاه امام مسجد تأخیر کرد، همان گونه که تمیم عمل کرد، رفتار کنید. آن گاه معاذ می‏گوید: من در هیچ کار خیری با تمیم مسابقه ندادم جز آنکه تمیم از من پیشی گرفت، من با او در شهید شدن در راه خدا مسابقه دادم، او به فیض شهادت رسید و من زنده ماندم».[۵۶]

این ماجرا در عین حال که گویای نصب معاذ از سوی پیامبر است، این نکته را هم به خوبی آشکار می‏سازد که در صورت تأخیر امام هر کس دیگری که مورد اعتماد نمازگزاران باشد می‏تواند امام جماعت باشد.