آداب مرگ

حالات زمان مرگ در قرآن

مرگ مهم ترین دغدغه انسانی است؛ زیرا با هر زندگی مرگی زاده می شود و هر چیزی که نام زندگی دارد مرگ را هم آغوش خود دارد. از این روست که مفهوم زندگی و مرگ به هم وابسته اند و هر جایی که زندگی وجود دارد مرگ نه در کنار و بیرون آن بلکه در درون آن در انتظار دمی است تا بتواند چیرگی خویش را بنمایاند و خود را نشان دهد.

همان اندازه که مفهوم زندگی برای انسان روشن و آشکار است به همان میزان مرگ در تاریکی و ابهام قرار دارد. به همان اندازه که زندگی، ظاهر و هویداست مرگ در باطن و نهان است. این گونه است که نام مرگ و مفهوم و معنای آن مردمان را به هراس می اندازد و دلهره را در جانشان فرو می افکند.

بی گمان شناخت مسئله ای به این مهمی برای همگان از ارزش و اهمیت بسیاری برخوردار است. دسترسی به منابع شناختی نسبت به آن بسیار سخت و دشوار است؛ زیرا کسی که با مرگ دست و پنجه انداخته و مرگ بر او چیره شده، هرگز این فرصت را نیافته است تا بازگردد و تجربه خویش را بازگویه نماید و از رخدادها و اموری که بر وی گذشته خبری دهد. این مسئله عدم بازگشت، خود ترس و دلهره ای دیگر در میان زندگان انداخته است تا مفهوم مرگ بیش از پیش خود را هراسناک تر بنمایاند. باور به این که این بازگشت نشدنی، پایان هر چیزی باشد و نیستی و نابودی را به همراه داشته باشد موجب می شود تا مرگ گاه به مفهوم پایان زندگی و آغاز بی بازگشت نیستی باشد.

آموزه های وحیانی برای توصیف و تحلیل و تبیین مرگ اهتمام ویژه ای نشان داده است. مرگ به معنای فنا و نیستی و فوت، مفهومی است که با هدفمندی آفرینش و آفریدگاری و پروردگاری خدا در تضاد است. از این روست که آموزه های وحیانی تلاش جدی برای تبیین آن داشته است و با بیان این که مرگ نیز آفریده ای از آفریده های خداوند همانند زندگی و حیات است می کوشد تا هدفمندی آفرینش را تبیین و تحلیل کند.
توصیفی که قرآن و آموزه های وحیانی درباره مرگ و حقیقت آن به دست می دهد به این معنا است که رستاخیز و حسابرسی، به عنوان فرآیندی طبیعی تحقق خواهد یافت.
به نظر می رسد که قرآن به عنوان آموزه های وحیانی از سوی خداوندی که خود آفریدگار مرگ و زندگی است می تواند بهترین منبع شناختی انسان از مرگ و حقیقت آن باشد. در این نوشتار کوشش بر آن است تا با بازخوانی مفهوم مرگ و حالات انسان در هنگام مرگ و احتضار، آن چه را که انسان با آن روبه رو می شود از زبان قرآن توصیف کند و تحلیل قرآن از مرگ و حقیقت آن را تشریح نماید که آن را از نظر می گذرانیم.

زندگی در دام مرگ

با هر زندگی مرگی زاده می شود و هر موجود زنده ای که آفریده باشد طعم مرگ را خواهد چشید. از این رو در روایات اسلامی آمده است که در هنگام قیامت و پس از نفخه نخستین صور، هر آفریده ای جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد. آن گاه که خداوند به نام جبار قهار، ظهور و بروز کرده و به این نام بر هستی تجلی می کند، همه آفریده ها، مرگ را می چشند و جان می دهند. در آن زمان خداوند به مرگ رو کرده و به آن فرمان می دهد: یا موت مت؛ ای مرگ تو نیز بمیر. آن گاه است که در هستی ندا می دهد که «لمن الملک الیوم»؟ امروز ملک و سلطنت بر هستی از آن کیست؟ و چون کسی جز خدا نیست خود پاسخ می دهد: لله الواحد القهار؛ هستی از آن خدای یگانه قهار است.
این که در آیه پس از پرسش خداوندی کسی پاسخ نمی دهد و واژه قال و مانند آن وجود ندارد بیانگر آن است که پاسخ گویی نیست تا پاسخ این پرسش را دهد و خود پاسخ می دهد.
بر این اساس جز خداوند آفریدگار مرگ و زندگی، همه آفریده ها حتی فرشته ها در هر مقام و منزلتی باشند می بایست مزه مرگ را بچشند و حتی فرشته ملک الموت که خود مرگ را برای دیگری به ارمغان می آورد به دام مرگ می افتد و جان را تسلیم حق تعالی می کند و البته طبق روایات، خداوند اولین موجودی را که زنده می گرداند اسرافیل فرشته است تا در صور بدمد و خلایق مجدداً با نفخه او زنده شوند. (برگرفته از درس های استاد حسن زاده آملی)

مفهوم مرگ

مرگ در مفهوم قرآنی به معنای فوت و نیستی نیست بلکه به معنای توفی و وفات است. وفات به معنای گرفتن است و توفی به معنای گرفتن کامل و بی نقص چیزی می باشد. بر این پایه مرگ به معنای گرفتن کامل روح و جان زنده به دست خداوند و یا فرشته مرگ و یا نمایندگان فرشته مرگ است. این گرفتن به معنای انتقال از جهانی به جهانی دیگر و از حالتی به حالتی کامل تر است.
از نظر قرآن، مرگ نه تنها در پایان زندگی بلکه در هر دم اتفاق می افتد و انسان هر دم جامه ای را می کند و جامه نویی از زندگی می پوشد. از این رو خداوند هر دم در شانی از شئونات آفریده های خویش است و آنان را به سوی کمال رهنمون می سازد. این گونه است که بی عنایت دمی هر هستی نیست می شود و از هم فرو می پاشد و نظام هستی در هم می پیچد.

خواب نوعی از مرگ

در تبیین و تحلیل قرآنی، انسان نیز این گونه است با این تفاوت که انسان در طول شبانه روز به هنگام خفتن، مرگ را در آغوش می گیرد و توفی انجام می شود و جان را به خدا و یا فرشته مرگ تسلیم می کند. در این زمان تنها رشته ای نازک کالبد را به جان متصل می کند که اگر این نیز بریده شود مرگ او کامل می شود و دیگر به کالبد خویش بازنمی گردد. این گونه است که انسان ها در تحلیل قرآنی با هر خفتنی، مرگ را تجربه می کنند و دوباره بازمی گردند تا به این شکل مفهوم رستاخیز به ایشان نموده شود و بدانند که رستاخیز آدمیان چگونه پدیدار می شود.
مرگ در مفهوم قرآنی به معنای انتقال از مقامی به مقام دیگر است. این بدان معناست که انسان با مرگ خویش چیزی را از دست نمی دهد و یا اگر چیزی را از دست بدهد نسبت به آن چه به دست می آورد چیز باارزشی را از دست نداده است. به تعبیری می توان آن را همانند دگردیسی که در پروانه رخ می دهد همانند کرد. کرمی بر شاخه ای و سپس در پیله و در نهایت پروانه ای می شود که پر پرواز دارد در حالی که پیش از این نه تنها از زیبایی پروانه برخوردار نبود بلکه حتی نمی توانسته پرواز داشته باشد.

هر بخش از زندگی و مرگ آدمی در جهان زهدان و دنیا و برزخ و آخرت این گونه است. البته با این تفاوت که پروانه به شکل طبیعی و روندی تکوینی در یک فرآیند تکاملی صعودی حرکت می کند ولی انسان با توجه به تلاش ها و برون داد ظرفیت ها و توانمندی های استعدادی و ذاتی خویش این حرکت را تنظیم می کند. او هرچه در این راه بتواند ظرفیت های مثبت را بروز دهد در جهان دیگر از بهره بیش تری برخوردار می شود. اگرچه در هر حال انسان و همه موجودات زنده به سوی خداوند در حرکت می باشند و به او می پیوندند ولی این رفتن و شدن، بستگی به فعالیت های انسان دارد. اگر انسان، شدنی را در پیش گیرد که به سوی کمال صعودی و عروجی باشد در نهایت به الله می رسد که به نام رحمان و رحیم بر وی تجلی می کند و با اسم جمالی، خویش را بر وی عرضه می دارد و اگر به سوی کمال هبوطی و سقوطی پیش رود در نهایت با الله با منتقم و جبار رو به رو می شود و خداوند به نام جلالی خویش بر او آشکار می شود.

به هر حال انسان در نهایت در مرحله و جهانی می بایست با مرگ دست و پنجه نرم کند و آن را تجربه نماید. از نظر قرآن مرگ انسان به هر شکلی اتفاق افتد انتقال است. این انتقال در هر شکل آن اجل اوست که نمی تواند دمی پیش یا پس شود. در نهایت هر انسانی در هنگام اجل معین خویش، با مرگ زندگی نوین خویش را آغاز می کند.
مرگ، گاه به شکل دفعی اتفاق می افتد و گاه دیگر به شکل تدریجی رخ می دهد. آن چه در رخدادهای مرگ بیان می شود بیش تر ناظر به مرگ تدریجی است که از آن به دم احتضار به زبان عربی یاد می شود. احتضار واژه ای است که از حضر به معنای غایب نبودن گرفته شده است. جان کندن و حضور مرگ را احتضار می گویند؛ زیرا مرگ به عنوان آفریده ای بر سر بالین انسان می آید و او را به جهانی دیگر می برد.
در قرآن به مسئله احتضار اشاره شده ولی از واژه احتضار برای بیان این معنا استفاده نشده است و به جای آن اصطلاح سکرات مرگ (ق آیه 19) غمرات مرگ (انعام آیه 93) و حضور مرگ (نساء آیه 18) و آمدن مرگ (انعام آیه 61) و رسیدن جان به گلو (واقعه آیه 83) و توفی به معنای گرفتن و نگه داشتن روح (نحل آیه 32) و مانند آن به کار رفته است.
در آیه 30 سوره قیامت از مسئله احتضار به عنوان سوق یاد شده است بدین معنی که انسان در هنگام مرگ به سوی خداوند رانده و سوق داده می شود که به معنای بی اختیاری و رفتن انسان به سوی خداوند بی اختیار و اراده خود است.
کاربرد واژه سوق به این معناست که انسان به طور طبیعی از رفتن به سوی خداوند از راه مرگ و توفی کراهت دارد؛ از این روست که وی را به زور و ناخواسته از کانال مرگ به سوی خداوند می برند.
فرشتگان مامور نزع روح (نازعات آیه 1) مأمور می شوند تا جان و روح کافران را به سختی برگیرند.
انسان به زندگی دنیوی دل بستگی و علاقه بسیاری دارد و نمی خواهد آن را رها کند. از این روست که به کراهت جانش گرفته می شود و وی به سختی حاضر است تا جان را تسلیم کند و به زندگی دیگری در آید و کالبد جسمانی خویش را رها سازد.

رویدادهای دم مرگ

قرآن در بیان مرگ تدریجی و قطع روح از بدن در لحظه نهایی (قیامت آیه 26 تا 30) به ابعاد مختلف و حالات مربوط به احتضار اشاره می کند و توجه انسان ها را به آن لحظه حساس جلب و آنان را به پرهیز از باورهای باطل و گناهان دعوت می نماید. (انعام آیه 93 و محمد آیه 26 و 28).
در هنگام مرگ رویدادهای بسیاری رخ می دهد که می توان به نمونه های زیر اشاره کرد.
رسیدن جان به گلو یکی از حالات انسان در دم مرگ است. قرآن از چنین تعبیری برای بیان وحشت زیاد انسان در هنگام مرگ استفاده می کند گویی که در هنگام مرگ دشمن بر ایشان چیره شده و از هر لحاظ در تنگاتنگی قرار گرفته و راه پیش و پس بر او بسته است. (احزاب آیه 11)
قرآن تبیین می کند که در این زمان جان به تراقی می رسد. تراقی جمع ترقوه، استخوانی است که گلو را از چپ و راست دربرگرفته و یا به معنای جلوی حلق و بالای سینه است. (مفردات راغب ص 166 و 363)
آیات قرآن این حالات را نشان دهنده قدرت خداوند و ناتوانی انسان در برابر خدا و دیگر پدیده های الهی می داند. (واقعه آیات 83 و 87)

وضعیت محتضر

قرآن به موقعیت و وضعیت محتضر اشاره می کند و نگاه های آکنده از دل سوزی و آمیخته با ترس و هراس اطرافیان به محتضر را توصیف می کند این درحالی است که محتضر با زبان حال و قال از آنان یاری و کمک برای رهایی می طلبد. در این حالت است که قرآن بیان می کند خداوند از اطرافیان محتضر به وی نزدیک تر است تا هم عجز انسان و حتی همه زندگان پیرامون محتضر را بنمایاند و هم قدرت الهی را نشان دهد.
در این زمان است که خویشاوندان و دوستان محتضر که در اطراف وی هستند از روی ناامیدی می گویند چه کسی می تواند او را شفا دهد و درمان کند. (قیامت آیه 27)
انسان در این هنگام که از هرگونه شفا و درمان نومید شده است این گمان در وی تقویت می شود که مرگ را گریزی نیست و درنهایت وقتی چشم او بر برزخ و جهان دیگر گشوده می شودو به سخنی بهشت و یا دوزخ را می نگرد یقین می کند که دیگر راه بازگشتی نیست. (قیامت آیه 28)
حالا دیگر زمانی است که می بایست با مال و فرزند و دنیا و اهل و عیال خداحافظی کند و همه آن چه را گرد آورده است بگذارد و به تعبیر قرآن فراق و جدایی میان ایشان می افتد.
در این زمان پاهای محتضر در کنار هم گرد می آید و انسان به خود می پیچد و دیگر نیروی حیات و زندگی در پاهای او نیست تا آن را نگه دارد. (قیامت آیه 29) از این روست که گفته می شود جان از پای وی بیرون رفته است. البته به این معنا نیز است که محتضر وضعیت بسیار سختی را در آن هنگام دارد و نمی تواند خود را نگه دارد و پیچش پا در حقیقت نهایت خواری و ناتوانی انسان است.

حالات کافران و ستمگران

فرشتگان بر بالین وی حاضر می شوند و توفی و جان گرفتن وی را آغاز می کنند. (انعام آیه 61 و سجده آیه 11) البته در قرآن برای کافران و مومنان دو گونه حالت مختلف از حضور فرشتگان ترسیم می شود؛ زیرا در آن هنگام ستمگران و کافران حالاتی بسیار بد و سختی را می گذرانند و به خوارترین شکل جان می دهند. (نحل آیه 28 و نیز انعام آیه 93) در حالی مومنان و نیکان در حالت بشارت و مژده به سوی خداوند می روند. (نحل آیه 32)
در آیات قرآنی توضیح داده شده است که هنگام مرگ منافقان و کافران، فرشتگان مامور، بر صورت و پشت های آنان می زنند (محمد آیه 27 و انفال آیه 50) بر صورت ایشان می زنند تا بنگرند که چه در پیش رو دارند و بر پشت ایشان می زنند که بر دنیا تمایل داشته و آن را اکنون می بایست رها سازند.
در آیات قرآنی آمده است خداوند به مومنان بشارتی می دهد که در دنیا و آخرت ازآن بهره مند شده اند. (یونس آیه 64) در روایت است که مراد از بشارت دنیای ایشان، رویاهای نیکویی است که مومن می بینند و بشارت در آخرت بشارت در زمان مرگ است. (من لایحضره الفقیه ج 1 ص 152)
در حالت احتضار دیگر توبه پذیرفته نمی شود و اگر امید به بازگشتی بوده تا زمان احتضار است. از این رو توبه فرعون سودی به حال وی نداشته است(یونس آیه 90 و 91) قرآن در آیه 18 سوره نساء توضیح می دهد که در این هنگام که حقیقت مرگ و زندگی روشن می شود دیگر توبه را تاثیری نیست.
در این زمان درخواست تاخیر مرگ و بازگشت به دنیا معنا و مفهومی نخواهد داشت؛ زیرا اجل قابل تغییر نیست و نمی توان آن را پس و پیش کرد.
قرآن کریم از اقرار برخی ستم گران به کفر خویش در هنگام مرگ خبر می دهد که این بیانگر آن است که در آن حالت انسان به وضعیت و موقعیت خود آگاه شده و می داند که در چه جایگاهی است و پرده ها کنار می رود و چیزی به نام غیب باقی نمی ماند. از این رو به حقیقت اعتراف می کند به اینکه کافر بوده و بر خود سرزنش می فرستد. حتی عده ای از ستمگران خواهان بازگشت به دنیا و بازسازی اعمال و رفتار و اندیشه های خویش می شوند ولی این اعتراف در هنگام دیدن حقیقت و در زمان مرگ سودی به حال ایشان نخواهد داشت. (اعراف آیه 37 و مومنون آیه 99 و 100).
قرآن هم چنین بیان می کند که مرگ همزمان می شود با آشنایی با وضعیت جدید و این که به بهشت و یا دوزخ در می آید هر چند که این بهشت و دوزخ برزخی باشد. ولی حال او بر وی آشکار می شود و احتضار و مرگش با عذاب و آسایش او پیوند می خورد. (یس آیه 36 و نیز نوح آیه 25 و غافر آیه 46).


آداب و احکام قبل و بعد از مردن چیست؟
پرسش
بهترین و زیباترین آداب، واجبات و مستحباتی که می‌توان برای میّت از لحظه مرگ تا به خاک سپردن انجام داد را بدانم. از خدا می‌خواهم که سایه پدر و مادر تا مدت طولانی بر سرم باشد... اما به عنوان یک فرزند می‌خواستم در حقشان کوتاهی نکرده باشم و البته شاید هم زودتر از آنها امر به رفتن من باشد.
پاسخ
آدابى که در این‌باره مطرح است، دو بخش دارد؛ بخشى مربوط به قبل از مرگ است که با عنوان «احکام محتضر» از آن یاد مى‌شود و بخشى مربوط به پس از مرگ، که از آن با عنوان «احکام اموات» نام برده مى‌شود. و هر کدام براى خود واجبات و مستحباتى دارد. پس هر کدام به طور مستقل بیان مى‌شود.
احکام محتضر
الف. واجبات: مسلمانى را که محتضر است (یعنى در حال جان دادن است)، باید به پشت بخوابانند به طورى که کف پاهایش به طرف قبله باشد. چه مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا کوچک. و اگر خواباندن او کاملاً به این طور ممکن نیست بنا بر احتیاط واجب تا اندازه‌اى که ممکن است باید به این دستور عمل کنند و اگر ممکن نشد رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممکن نیست به پهلوى راست، یا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
البته اهل سنت این امر را مستحب دانسته و می‌گویند محتضر باید بر پهلوی راست خوابانده شود.
ب. مستحبات:
1. شهادتین و اقرار به دوازده امام(ع) و سایر عقاید حقّه را، به کسى که در حال جان دادن است طورى تلقین کنند که بفهمد و نیز مستحبّ است چیزهایى را که گفته شد تا وقت مرگ تکرار کنند.
2. این دعاها را طورى به محتضر تلقین کنند که بفهمد: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْکثیرَ مِنْ مَعاصِیک وَ اقْبَلْ مِنِّی الْیسِیرَ مِنْ طٰاعَتِک یٰا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکثِیر اقْبَلْ مِنِّی الْیسیرَ و اعْفُ عَنِّی الْکثیرَ انَّک انْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللّٰهُمَّ ارْحَمْنى فَإنَّک رَحیمٌ».
3. کسى را که سخت جان مى‌دهد، (اگر ناراحت نمى‌شود) به جایى که نماز مى‌خوانده ببرند.
4. براى راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه «یس، الصّافات و احزاب» و «آیة الکرسى» و آیه 54 سوره «اعراف» و سه آیه آخر سوره «بقره» بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
ج. مکروهات:
1. تنها گذاشتن محتضر
2. گذاشتن چیز سنگین روى شکم او
3. حضور جُنُب و حائض نزد او
4. حرف زدن زیاد و گریه کردن در کنار وى.
5. تنها گذاشتن زن‌ها نزد او.
احکام اموات
الف. مستحبات قبل از دفن:
1. بعد از مرگ مستحب است دهان میت را، هم بگذارند که باز نماند و چشم‌ها و چانه میت را ببندند و دست و پاى او را دراز کنند و پارچه‌اى روى او بیندازند.
2. اگر شب مرده است، در جایى که مرده، چراغ روشن کنند.
3. براى تشییع جنازه او مؤمنان را خبر کنند و در دفن او عجله نمایند. ولى اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر کنند تا معلوم شود. برای آگاهی بیشتر می‌توانید به  روح و دیر دفن کردن جنازه  مراجعه نمایید.
ب. واجبات:
1. غسل، حنوط،کفن، نماز و دفن مسلمان،بر هر مکلّفى واجب است و اگر بعضى انجام دهند، از دیگران ساقط مى‌شود و چنانچه هیچ کس انجام ندهد همه معصیت کرده‌اند. و براى این امور باید از ولىّ میت اجازه بگیرند.
2. واجب است میّت  راسه غسل دهند؛ اول: به آبى که با سدر مخلوط باشد، دوم: به آبى که با کافور مخلوط باشد، سوم: با آب خالص. البته اهل سنت در این باره فقط یک غسل با آب خالص را کافی دانسته و دو غسل دیگر را مستحب می‌دانند.
کیفیت هر غسل هم مثل غسل جنابت است و احتیاط واجب آن است که تا غسل ترتیبى ممکن است، میت را غسل ارتماسى ندهند و احتیاط مستحب آن است که در غسل ترتیبى هر یک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند بلکه آب را روى آن بریزند. و کسى که میت را غسل مى‌دهد، باید مسلمان دوازده امامى و عاقل و بالغ باشد و مسائل غسل را هم بداند.
3. میت مسلمان را باید با سه پارچه که آنها را لنگ و پیراهن و سر تا سرى مى‌گویند کفن نمایند. لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است که از سینه تا روى پا برسد. و بنا بر احتیاط واجب پیراهن باید از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازى سر تا سرى باید به قدرى باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد و پهناى آن باید به اندازه‌اى باشد که یک طرف آن روى طرف دیگر بیاید. و کفن کردن میت با چیز غصبى یا نجس و با پارچه ابریشمى خالص یا پارچه‌اى که از پشم یا موى حیوان حرام گوشت تهیه شده، در حال اختیار جایز نیست.
لازم به ذکر است، اهل سنت در کفن کردن میت، یک پارچه سر تاسری را واجب و دو پارچه دیگر را مستحب می‌دانند.
4. درباره چگونگى اقامه نماز میت به نمایه  و درباره چگونگى حنوط میت به نمایه مراجعه نمایید.
5. واجب است میت را طورى در زمین دفن کنند، که بوى او بیرون نیاید و درّندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند. و باید میت را در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند که جلوى بدن او رو به قبله باشد.
6. دفن مسلمان، در قبرستان کفّار و جاى غصبى و در جایى که بى‌احترامى به او باشد، مانند جایى که خاکروبه و کثافت مى‌ریزند، جایز نیست.
ج. مستحبات در هنگام دفن:
1. خوب است به امید آن که مطلوب پروردگار باشد قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند.
2. میت را در نزدیک‌ترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن‌که قبرستان دورتر، از جهتى بهتر باشد، مثل آن‌که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم براى فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند.
3. جنازه را در چند متری قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و درنوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طورى زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند.
4. در موقع وارد کردن، پارچه‌اى روى قبر بگیرند و نیز جنازه را به آرامى از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند.
5. دعاهایى که دستور داده شده، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند.
6. بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره‌هاى کفن را باز کنند و صورت میت را روى خاک بگذارند و بالشى از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت، خشت خام یا کلوخى بگذارند که میت به پشت برنگردد.
7. پیش از آن که لحد را به پوشانند، دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه او را به شهادتین تلقین دهند.
8. کسى که میت را در قبر مى‌گذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاى میت از قبر بیرون بیاید
9. غیر از خویشان میت کسانى که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بریزند و بگویند «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیهِ رٰاجِعُونَ».
10. اگر میت زن است، کسى که با او محرم مى‌باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمى نباشد، خویشانش او را در قبر بگذارند.
11. قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند کنند و نشانه‌اى روى آن بگذارند که اشتباه نشود و روى قبر آب بپاشند.
12. بعد از پاشیدن آب، کسانى که حاضرند، دست‌ها را بر قبر بگذارند و انگشت‌ها را باز کرده در خاک فرو برند و هفت مرتبه سوره مبارکه «انّا أَنْزَلْناهُ» بخوانند و براى میت طلب آمرزش کنند و این دعا را بخوانند: «اللّٰهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیهِ وَ اصْعِدْ الَیک رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْک رِضْواناً وَ اسْکنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِک ما تُغْنیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاک».
13. پس از رفتن کسانى که تشییع جنازه کرده‌اند مستحب است ولىّ میت یا کسى که از طرف ولىّ اجازه دارد، دعاهایى را که دستور داده شده، به میت تلقین کند.
14. بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را، سر سلامتى دهند ولى اگر مدتى گذشته است که به واسطه سر سلامتى دادن، مصیبت یادشان مى‌آید، ترک آن بهتر است و نیز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه میت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.
15. مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر کند و هر وقت میت را یاد مى‌کند «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیهِ رٰاجِعُونَ» بگوید و براى میت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود.
16. از دیگر مستحبات درباره اموات، اقامه «نماز لیلة الدفن» در اولین شب به خاک سپاری میت است

 ر.ک: امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج ‌1، ص 310‌ - 313، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، 1424ق.
. آیات عظام اراکى، بهجت، صافى، خوئى، تبریزى، سیستانى، مکارم: (بنا بر احتیاط واجب باید ..)؛ آیت الله زنجانى: (بنا بر احتیاط مستحب در صورت امکان ..).
. مغنیه، محمد جواد‌، الفقه علی المذاهب الخمسة، ج1، ص 54، دار التیار الجدید، دار الجواد، بیروت، چاپ دهم، 1421ق.
. آیات عظام خوئى، گلپایگانى، فاضل، تبریزى، صافى، زنجانى: (گذاشتن چیزى ..)؛ همان.
. امام خمینى، سید روح اللّٰه، توضیح المسائل (محشّٰى - امام خمینى)، ج‌1، ص 313‌.
. وجوب حنوط میت، صرفا در مذهب امامیه مطرح است؛ ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسة، ج1، ص 58.
. آیات عظام امام خمینى، نورى، خامنه‌اى، بهجت: (مسلمان دوازده امامى.... و بنا بر احتیاط واجب حکم مسلمانى هم که دوازده امامى نیست همین طور است).
. البته شهید معرکه و بچه‌ای که در شکم مادر قبل از چهار ماه سقط شده است، غسل ندارد و برخی از اهل سنت می‌گویند: اگر بچه، زنده به دنیا نیاید غسل ندارد؛ ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسة، ج1، ص 55.
. همان، ص 57.
. ر.ک: توضیح المسائل (محشّی)، ج ‌1، ص 316‌ - 324؛ در اهل سنت، غیر از مسئله‌ی هم‌جنس بودن غسل دهنده و میت، شروطی دیگر برای غسل دهنده، بیان نشده است؛ ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسة، ج1، ص 56.
. ر.ک: همان، ص 324‌ - 330؛ 
. ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسة، ج1، ص 58.
. ر.ک: همان، ص 339 – 343؛ 
. ر.ک: همان، ص 343 - 348.
. برای آگاهی بیشتر از این اذکار می‌توانید به کتب مربوطه از جمله توضیح المسائل (محشّى)، ج ‌1، ص 344
 برخی از اهل سنت می‌گویند اگر میت زن است باید مرد مَحرمی، او را در قبر بگذارد و اگر نبور مرد اجنبی، اما زن نمی‌تواند جنازه زنی دیگر را در قبر بگذارد؛ ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسة، ج1، ص 64.