از کجا می توان ثابت کرد قرآن بی برو برگرد کار خداست؟

از کجا می توان ثابت کرد قرآن بی برو برگرد کار خداست؟
  • مربوط به موضوع » پاسخ به شبهات

از کجا می توان ثابت کرد قرآن بی برو برگرد کار خداست؟ البته من همه براهین را چه در سایت ها و چه در سی دی پرس و جو خوانده ام. اما این ذهن هرزه گرد بهانه می گیرد. ممکن است به پیشگوئی های قرآن در مورد حوادث و علوم آینده اشاره کنید. در جواب می توان گفت که این کار از کسی مثل نوسترآداموس یا یک رمال عادی هم بر می آید. شاید به تحدی قرآن اشاره کنید از کجا معلوم کسی در آینده به این تحدی جواب ندهد. شاید به بی عیب و نقص بودن قرآن اشاره کنید که آن هم مطالعه عمیقی می خواهد که کار امثال من نیست. اعجاز بلاغی و ادبی قرآن هم که برای کسی قابل درک است که به عربی مسلط باشد که من نیستم. پس من چگونه مطمئن شوم که قرآن از طرف خداست؟ لطفا به گونه ای جواب دهید که قانع شوم و مو لای درزش نرود.

این که سخنان قرآن مانند حرفهای معمولی افراد بشر نیست وسراسر آن گواهی می دهد که از منبع غیبی سر چشمه گرفته است .در قرآن منافع هیچ گروهی در نظر گرفته نشده وهمه اش دعوت به پاکی وصداقت ودوری از تقلب ونیرنگ است جاذبه خاصی که افراد را بطرف خود می کشاند وحرفهای آن دلنشین ومطابق با طبع بشری است این که گذشت زمان آنرا منسوخ ننموده ومحتوای آن همواره تازگی دارد ,هماهنگی وانسجام مطالب آن,اسلوب ویژه که نه شعر است نه نثر ,الفاظ کوتاه وعمق معانی که در طول قرنها دانشمندان را مجذوب خود نموده وتفسیر های متعدد نتوانسته همه ابعاد آنرا روشن کند وگذشت زمان ابعاد جدیدتری را آشکار می کند همه این مسائل نشان می دهد قرآن کریم ساخته وپرداخته فکر بشر نیست.

پرسش شما در حقیقت به حجّیت صدورى قرآن باز مى‏گردد؛ یعنى، این که قرآن سند الهى و حجت خدا بر انسان بوده است مساله را از طریق اعجاز پی می گیریم و سپس به خرده پرسش های مطرح شده خواهیم پرداخت:

قرآن از جهاتى گوناگون، اعجاز دارد و معجزه‏اى جاوید و زنده است؛ یعنى، در همه زمان‏ها، دیگران از آوردن مثل آن عاجز و ناتوانند. از این رو قرآن تمام اندیشمندان و فرزانگان بشرى را، به تحدى و چالش فراخوانده است. بعضى از جنبه‏هاى اعجاز قرآن عبارت است از: 

چرا بیشتر آیات قرآن در مورد قیامت و جهنم صحبت کرده است؟

چرا بیشتر آیات قرآن در مورد قیامت و جهنم صحبت کرده است؟
  • مربوط به موضوع » پاسخ به شبهات

میشه بگید چرا بیشتر آیات قرآن در مورد قیامت و جهنم صحبت کرده است؟

گفته شده که ثلث آیات قرآن پیرامون مسئله معاد وامور مربوط به ان است ,واین بدلیل آثاری است که معاد در زندگی انسانها دارد

زیرا بدون قیامت ,وبهشت وجهنم,زندگی پوچ وبی مفهوم است وسر گردانی در این عالم را در پی دارد,زیرا اگر آینده ای در کار نباشد ,تحمل سختی های دنیا بی مفهوم است.کیست که این رنجهای دنیا را تحمل کند وچه توجیهی دارد,اگر حساب وکتابی در کار نباشد,هرج ومرج جهان را فرا می گیرد,زیرا قانون زمانی رعایت می شود که مراعات وعدم مراعات آن تبعاتی داشته باشد,اگر محاسبه ای در کار نباشد,دلیلی بر رعایت قانون وجود ندارد.تأکید بر قیامت وبهشت وجهنم بدلیل گوشزد کردن آینده وحساب وکتاب انسانها در آخرت است که سبب می شود انسان از غفلت بیرون بیاید وقدمهای خود را حساب شده بر دارد زیرا هر اقدامی تبعات خاص خود را دارد واین تبعه دامنگیر انسان می شود ورهائی از ان ممکن نیست.

اگر ترس از جهنم نباشد,طغیان وسر کشی ,جهان را فرا می گیرد وقانون شکنی رسمی می شود.در هر صورت دو اصل مهم ,خداشناسی وباور داشت معاد,بدلیل آثاری که در زندگی انسانها دارند همواره مورد تأکید قرآن مجید قرار داشته وبا تعبیر یؤمنون بالله والیوم الاخر؛از آنها یاد شده است.دقت در ویژگیهای انسان وجاودانه بودن آن ,و پیچیدگیهائی که در انسان بکار رفته, فلسفه این تأکیدات را روشنتر می سازد.آیا انسان با این ویژگیهای محیر العقول,خلق شده تا چند روزی در این دنیا بخورد وبخوابد ورنج بکشد وبعداً نابود وهیچ وپوچ شود؟بدیهی است که هیچ عاقلی این را نمی پذیرد.بنابر این میبایست قیامت ومحاسبه ای در کار باشدوتأکید بیشتر بر جهنم بدلیل آنست که تا ترس از مجازات نباشد مجرمان هراسی نخواهند داشت,ضمن اینکه توجه به بهشت ونعمتهای آن هم کمتر نیست.ادامه توضیحات را ملاحظه نمائید.


اگر ولایت علی(ع) جز ارکان ایمان است، پس چرا قرآن به آن اشاره نکر

اگر ولایت علی(ع) جز ارکان ایمان است، پس چرا قرآن به آن اشاره نکرده است؟
  • مربوط به موضوع » پاسخ به شبهات

اگر ولایت علی(ع) و حسن و حسین(ع) جز ارکان ایمان است، چرا بزرگترین و اصل دین در ثقل اکبر قرآن به آن اشاره نکرده( آیا پیامبر(ص) و اصحابش بی ایمان بودند)؟

اتفاقا در قرآن کریم این موضوع سخت مورد توجه بوده و به صورت های مختلفی بیان شده است . آیاتى که در قران پیرامون امامت و ولایت ائمه اطهار(ع) وارد شده را مى‏توان به دو بخش تقسیم کرد:

الف) آیاتى که به صورت مستقیم خلافت و جانشینى آن حضرات را بیان مى‏کنند.

ب ) آیاتى که مناقب و فضایل آن بزرگواران را مطرح مى‏کنند. این گونه آیات به صورت غیرمستقیم مى‏تواند موضوع ولایت آنان را نیز روشن و اثبات بکند، زیرا با بهره‏گیرى از یک اصل عقلى و عقلایى به نام قبح ترجیح مفضول بر فاضل به راحتى مى‏توان امامت آنان را درزمان بعد از رحلت پیامبر(ص) تا زمان وقوع قیامت مطرح و تبیین کرد. آیاتى که به بخش اول مربوط مى‏شود، توسط عده کثیرى از دانشمندان اهل سنت و از طرف همه محققان اهل تشیع مورد بررسى و ارزیابى قرار گرفته است. خوشبختانه سخن حق و صواب از زبان و قلم آنها در لابه‏لاى آثار به جاى مانده از آنها به ثبت رسیده، ولى متأسفانه مسائل سیاسى و دنیوى و گاه تعصب مانع از اقدام عملى در این باره شده است.

چرا خداوند در قرآن در بعضی جاها از خودش با ضمیر جمع یاد کرده است

چرا خداوند در قرآن در بعضی جاها از خودش با ضمیر جمع یاد کرده است؟
  • مربوط به موضوع » پاسخ به شبهات

به کار بردن ضمیر مفرد و جمع نسبت به افعال الهى در قرآن دو نحوه انتساب فعل به پروردگار است. یعنى مواردى که صیغه جمع به کار برده شده نشانگر نقش و کارکرد وسایط فیض الهى مانند ملایک در تحقق فعل است. در مواردى هم که صیغه مفرد به کار رفته لزوما به معناى نفى نقش آنها نیست. بلکه مى‏تواند اعم از فعل مباشر خداوند یا کارى باشد که به اراده او از طریق وسایط فیض انجام گرفته است. بنابراین این آیات از طرفى مى‏رسانند که برخى از افعال الهى دو گونه انتساب پذیرى به ذات اقدس حق دارند: مستقیم و غیر مستقیم.

برخى معتقدند گاهى اوقات از یک نفر تعبیر جمع آورده مى‏شود به جهت بزرگى و والا بودن جایگاه گوینده، (تبیان، ج 3، ص 562). برخى نیز به این نکته اشاره کرده‏اند، از آنجا که ذات خداوند متعال منزه از مباشرت در انجام کارهاست به همین جهت تمامى افعال خداوند توسط واسطه‏هاى در فیض مانند ملائکه انجام مى‏شود. به همین جهت مواردى که جمع آورده مى‏شود مجموع ذات خداوند که سبب اصلى است و واسطه‏هاى در انجام آن کار در نظر گرفته شده مثلاً در نزول قرآن واسطه‏ها و عواملى که در نزول قرآن از عالم بالا بر قلب پیامبر(ص) همچون جبرئیل ملک حامل وحى دخیل هستند در نظر گرفته مى‏شود و گفته مى‏شود ما قرآن را نازل کردیم و یا در مواردى که مثلاً خداوند فرموده :و ما ظلمونا ولکن کانوا انفسهم یظلمون؛ آنان به ما ظلم نکردند بلکه به خودشان ظلم کردند (بقره، آیه57). از آنجا که ظلم به اولیاى خداوند ظلم به خداوند است خداوند اولیاء خودش را در نظر گرفته و به همین جهت جمع آورده. در کتاب اصول کافى در مورد آیه فلماء اسفونا انتقمنا منهم؛ هنگامى که ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم (زخرف، آیه 55). از امام صادق(ع) روایت کرده است که: خداوند عزوجل به مانند ما به خشم نمى‏آید ولکن براى خودش اولیاى آفریده است که آنها به خشم مى‏آیند یا خشنود مى‏شوند پس خشم و خشنودى آنان را خشم و خشنودى خودش دانسته و به خودش نسبت داده است. در مورد آیه «و ماظلمونا» نیز روایاتى نزدیک به همین مضمون وارد شده است، (کافى، ج 1، ص 144 - برهان، ج 4، ص 150 و ج 1، ص 102).

چرا قرآن به زبان عربی نازل شده؟ چرا عربی؟

چرا قرآن به زبان عربی نازل شده؟ چرا عربی؟
  • مربوط به موضوع » پاسخ به شبهات

چرا قرآن به زبان عربی نازل شده؟ چرا عربی؟

نزول قرآن به زبان عربى، با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر که عرب زبانند، جریانى طبیعى است. و هر سخنورى مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان مى‏کند. خداوند متعال نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام‏هاى خویش همین روش را به کار گرفته است.1 در این مسأله، توجّه به نکات زیر ضرورت دارد:

1. قرآن کریم براى تنزل در این عالم به زبان خاص نیاز دارد و آن عربى فصیح و مبین است، ولى زبان و فرهنگ آن، «زبان فطرت» است، به شکلى که همگان آن را مى‏فهمند و تنها در این صورت مى‏تواند جهانى باشد. اگر فرهنگ قرآن، فرهنگ نژاد و گروه خاص بود، هیچ‏گاه نمى‏توانست جهانى باشد.2 از این رو، قرآن کریم کتابى ساده و معمولى نیست تا انسان بتواند، بر اثر آشنایى با قواعد عربى و مانند آن، به همه معارفش دست یابد. کتابى است که در اوج آسمان و مقام «لدن» ریشه دارد؛ از علم خداوند سرچشمه گرفته است و درک معارف بى‏انتهاى آن بدون تقوا و ارتباط با خدا امکان‏پذیر نیست.

2. همان‏طور که ایجاد حقیقت وحى به ذات خداوند متعال اختصاص دارد، تنزل آن حقیقت به لباس عربى مبین و الفاظ اعتبارى نیز کار خداى متعال است نه آن که فقط معناى کلام و وحى الهى در قلب پیامبر(ص) تنزل یافته باشد و آن حضرت؛ به انتخاب خود، الفاظى را لباس آن معارف قرار داده باشد. الفاظ قرآن کریم نیز از سوى خداوند تعیین شده است و بدین سبب جنبه اعجازى دارد. آیاتى که نشان مى‏دهد، علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات عربى قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر(ص) وحى شده، عبارت است از: (ابراهیم/4، مریم/97، دخان/58، اعلى/18 و 17و22و32، قمر/40، احقاف/12، فصلت/2 و 3، رعد/37 و..).3

3. ارتباط الفاظ و معانى، قراردادى است نه تکوینى و حقیقى؛ یعنى لفظى معین با قرارداد ویژه نشانه معناى خاصى مى‏گردد. به همین دلیل، براى یک معنا، در اقوام مختلف، الفاظ گوناگون وجود دارد؛ و نیز به همین دلیل یک حقیقت تکوینى همچون وحى گاه به صورت عربى مبین ظهور مى‏کند، گاه به صورت عبرى و زمانى به زبان سریانى.

با توجه به این نکته، این پرسش رخ مى‏نماید: چگونه وحى الاهى از مقام قدسى خداوند، که جز تکوین صرف نیست، به کسوت الفاظ و کلمات اعتبارى که قرارداد محض است، درمى‏آید؟

در پاسخ باید گفت: تنزل حقیقت تکوینى قرآن باید مسیرى داشته باشد تا در آن مسیر تنزل یابد و با اعتبار پیوند خورد. این مسیر همان نفس مبارک رسول خدا(ص) است که مى‏تواند بهترین جایگاه پیوند امر تکوینى و قراردادى باشد؛ مانند انسان‏هاى دیگر که همواره حقایق معقول را از بلنداى عقل به مرحله تصور تنزل مى‏دهند و از آن‏جا به صورت فعل یا قول در گستره طبیعت پیاده مى‏کند.4

بنابراین، آنچه قرآن را آیین جهان شمول ساخته، «زبان فطرى» آن است که در گویش «زبان عربى» رسا و گویا جلوه‏گر شده است. زبانى که الفاظش براى نمایش معانى گسترده و پردامنه ظرفیت دارد. ازاین‏رو، آشنایى با زبان عربى و تلاوت قرآن به زبان عربى، در نیل به مراتب و مراحل بالاتر این کتاب بى‏نظیر است.

پاورقى:

1. ابراهیم(14): 4. (ر. ک: قرآن‏شناسى، محمد تقى مصباح یزدى، ص 98.)

2. تفسیر موضوعى قرآن کریم، آیت الله جوادى آملى، ج 1، ص 353 - 355.

3. ر. ک: المیزان، علامه طباطبایى، ج 17، ص 359.

4. تفسیر موضوعى قرآن کریم، ص 45 و 46.